۱۸ سالمه پشت کنکوریم تجربی
حقیقت خودم دلم ازدواج نمیخواد خیلی هدفو آرزوها دارم و مهمتر خانوادم بشدت مخالفن و میگن بالای ۲۵ سال باید ازدواج کنی
مهم اول درس و دانشگاهته منم تو این بحثا نبودم اصلا
یه اقا پسری هستن مهندس و باایمان خانوادمم خوششون اومده ولی مخالفن فقط حرفایی زده شده که بیان خاستگاری یا نه
پسره رو دیدم صحبت کردم خیلی اقای متشخصی بودن و اونطوری که دیدم خیلیم یجوری انگار امید دارن و وابستهن چون از فامیل دور هستن منو دیدن و خیلی خوششون اومده و گفتن حتما فقط این خانوم..
منم حقیقتش یذره دودل شدم چون نیاز عاطفی و جنسی دارم و از این اقا خوشم اومده
به خوده اقا گفتم که صبرکنن تا چند سال اگر که منو میخوان تا بنده حداقل رشتهی مورد علاقمو قبول شم برم دانشگاه بعدش
چون میدونم خانوادم مخالفن
از طرفی نمیخوام این احساسات قاطی بشه و رابطه عاطفی شکل بگیره بین منو اون اقا