هرشب که میخوابن بالشتم از اشک پر میشه از عذاب وجدان اینکه چرا بدرفتاری کردم باهاشون
دستشونو بوس میکنم میگم از فردا دیگه مهربونم باهاتون
اما باز روز از نو روزی از نو
بیدار که میشن شروع میکنن به بهونه گیری، لجبازی ،داد و بیدار، ریخت و پاش، پرت کردن ،زدن من
بدتر از همه چی دعواهاشون
یه دختر دارم یه پسر پشت سر همن مثل دوقلوئن تقریبا به شدت هم عصبی هستن
داشتن دعوا میکردن هرکاری کردم تمومش نکردن بی محلی کردم تا آروم بشن همه چی رو ریختن زمین دوغ از یخچال درآورد ریخت رو زمین کل آشپزخونه پرشد از کثیفی
دخترم یه لیوان پرت کرد سمت داداشش اومدم جلوش بهش نخوره خورد تو سر خوردم😑😑
از شدت عصبانیت به هردوتاشون یه سیلی محکم زدم
حالا باصورتی که جای انگشت های مامانشون روشه دارن باز با هم بازی میکنن انگار نه انگار دو دقیقه پیش جنگ بوده
منم دارم اشک میریزم
خسته شدم از این زندگی😭😭
چیکار کنم عصبی نشم هرکاررررری میکنم نمیشه عصبی نشم
اینا هم هیچ روشی روشون جواب نمیده همش بهونه میارن همش بهونه میارن و لجبازی میکنن
دیوونه شدم