خلاصه وار میگم
چندماه شوهر رفته وقتیم رفت کلی چرت و پرت گفت و رفت چون زورش میومد کار کنه گفت میرم خونه مادرم میخورم میخابم ی بار زنگ زذم جواب نداد ی واسطم فرستادن چرتو پرت گفت همین تا امروز
منو خاهرم جاریم
من رفتم دنبال کارای طلاق خواهرم گاهی خبری بود میرسوند.
فقط چرت و پرت های مادرشوهرم بود ک محل نمیدادم ک پول نداره فوقش میره زندان ولاید میخاد شوهرم کنه و...همین چیزایی ک عادیه تو طلاق
حالا امروز من دنبال کارای جداسازی یارانه بودم بچه رو سیستم راه نمیداد منم فک میکردم کارت مسدوده شوهرم رفته عوض کرده یارانه رو میگیره این مدت
خلاصه امروز خاهرم زنگ زد مادرم ک شوهرش گفته داداشم پول بچهو نفقه رو گفته میدمولی مهریه ندارم و بچه هم نمیخام
منم این شنیدم زنگ زدم شوهر خاهرم گوشی رو بهش داد خط جدید گرفته من ندارمش
گفتم جلب بگیرم یا توافق کنیم سر نفقه
من نفقه خودم نمیخام حکم مهریه هم نمیبرم برای اجرا فعلا فقط ننفقه بچه منظم بریز
حقوقش اداره کاره مطمئنم دادگاه بخاد مشخص کنه کم میزنه مهریه هم ک عملا هیچ
اونم هرچی میگفتم فقط میگفت باشه
شماره کارت بده.گفتم هزینه کلاس و سرویس و ..گفت باشه شماره کارت بده
صداشم مثل ادمی ک ذوق دارهک باهاش حرف میزنی
گذشت دوباره عصر خاهرم گفت شوهرش گفته داداشم گفته(سعی کنین متوجه بشین:/دیگه)ک من طلاقش نمیدم خرج بچه فقط میدم اون جدا زندگی کنه من جدا
حالا وکالت طلاق و حضانت بهم داده.
ی حس عجیبی دارم.حس سردرگمی.هنگ کردن
بنظرتون چ مرگشه این ادم
من ک جلسه بعدی حکم طلاق میگیرم و تمامه
اشاره ای هم نگرد ک بگم پشیمونه
نظر شما چیه؟تحلیلتون از رفتارش چیه
اینم بگم جای برگشت نیست اصلا