سزارین کردم بی دلیل میخندم
اومدم خونه پدری،مامانمو میبینم میزنم زیر خنده اونم خنده ش میگیره
سر چیزای کاملا عادی حرفای روز مره و کاملا معمولی ،اصلا چشممون ک بهم میوفته
نمیدونم چرا
شاید مسخره بنظر بیاد ولی بخدا دارم عذاب میکشم
چیکار کنم
از غروب تا الان رو این شکم پاره نشسته بودم کمرم و دلم داره منفجر میشه
اگر کسی راهی بلده ک خنده م نیاد کمکم کنه