2777
2789
عنوان

لطفا خر نباشیم

170 بازدید | 12 پست

 این اتفاق درعرض چندین ماه افتاد بچها من تو ی شرایط.خوب زندگیم.   بچم بدنیا اومدنی همسرمو. تعدیل کردن حتی چندین روز  زودتر از موعد دکتر زایمان کردم 

خیلی از لحاظ روحی فشار رومون بود..ولی ب کسی چیزی نگفتیم. کلی رو خودنون کار کردیم از پس این بحران بر بیایم بماند،،، افسردگی زایمان داشت میامد سراغم..

جاریم. اومد دیدنم بچش  تو اتاق نوزاد جیغ میزد و مادرم خواست بچرو تعویض کنه  گفتم میری از اتاق بیرون )( غیر همجنسن(  جاریم با عصبانیت جلو خانوادم  ب شوهرش گف پاشو پاشو بریم... حتی مادرم پدرم سرد باهاشون خداحافظی کردن گفتن این عفریته کیه...

فوری استوریکرد  هیچکس حق نداره ب بچم چیزی بگه


گذشت باز اومدن خونه ما.. ایندفعه سر ی موضوع با مادرشوهرم توخونه من بحث کرد اخر. با بلندی صداش زدم بس کن چقدر دوست داری دعوا رابندازی...

موضوع بیکاری  شوهرم مطرح کردیم... انگار شاد باش گرفته خیلی خوشحال شد...

بماند بارها واسه جنسیت بچه من کلی رفت توقیافه کسی حق نداره بما توجه کنه...


از لحاظ وضع مالی و...توپ هستن توپ توپ

بعد دیدن شوهرم دنبال کاره... همش جلو ما مینالیدن همش میگفتن  بی پولیم. نداریم.گرونیه تورمه  یجا باید ۶تومن میدادن بابت پول اسفالت یکی از زمینهاشون  هی گفتن نداریم زیاده  من گفتم میخواید من دستم پول هست بهتون بدم ... 

۳روز دیگش رفتن شاستی بلند خریدن...






اخرمن واقعا سعی کردم. رفت وامدمو. کم کنم چون واقعا ما بودیم ک اذیت میشدیم....

ی روز. نوزاد دادم شوهرم بخوابم  تلفن زنگ خورد شوهرم گفت پاشو بچه بگیر شماره مرکزه فکر کنم کارم اکی شد...

جواب داد کلی سوال جواب.  اخر شک کرد گفت ..داداش تویی. گفت بله. خندید. صداشو تغیر داده بود زنگ زده بود سرکارمون گذاشت. ما کلی ناراحت شدیم

ولی پیش دستی کرده. رفته. ب خانوادش و...گفته بود خانوادش گفتن شما توشرایطی بودید حساس شدید وگرنه شوخی کرده..)(*اینجا فهمیدم همچی ب خانوادش بگی. میرن انتقال میدن بهم((*

شوهرم گفت مگه اول صبحی من باهاش شوخی دارم خندش واس چی بود..

من خیلی خودمو دور کردم... بماند اجازه بغل کردن بچمم ب شوهرش نمیده حتی



الان خونه خریدن. باباش زنگ زد. ک تبریک بگید

من گفتم دیدنی تبریک میگم


شوهرم زنگ زد تبریک گفته... بعد برگشته میگه مرسی. کارو بارت چطور ب فکر هستم برات کار جور کنم


من ناراحت شدم. ب شوهرم میگم. بگو داداش. زنگ زدم خونت تبریک بگم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چ ربط ب خر بودن داشت 

بعد تعویض بچه ۱ روزه اینقدر حساسیت نداشت،نهایت بابات میستاد جلو بچه ، چرا گفتی برو بیرون...

جرات می‌خواست شبیه به من بودن!جرات می‌خواست با بال‌های شکسته، پرواز کردن...

چ ربط ب خر بودن داشت بعد تعویض بچه ۱ روزه اینقدر حساسیت نداشت،نهایت بابات میستاد جلو بچه ، چرا گفتی ...

عزیزم منو مامانم پیش بچه تو اتاق بودیم

دختر اون. ۴سالشه. بالا سر بچه بود. جیغ میزدددددددد ک بیرون نمیرم بچرو عوض کنید

من گفتم جیغ نزن. نی نی خوابه بریم بیرون جیش کرده

مادرش کولی بازی دراورد. ک پاشو پاشووووو بریم از خونشون

رفتم. دکتر. هیچ خبری نیس گلم. حتی گفتم احساس میکنم روشون حساسم گفت نه

پس مطرح کردنش اینجا برای چیه

خدایا بخاطر داده و نداده ات شکر داده ات نعمت و نداده ات حکمت است درخواست ممنوع🚫متاهل/متعهد💍

چ ربط ب خر بودن داشت بعد تعویض بچه ۱ روزه اینقدر حساسیت نداشت،نهایت بابات میستاد جلو بچه ، چرا گفتی ...

تو چندتا متن جلوتر گفتم. لطفا خر نباشیم


ک‌اقا ما زنگ زدیم. تبریک گفتیم


به مال دنیا نیست عزیزم بعضیا دلشون کوچیکه وحسادت چشم ادمارو کور میکنه. ازشوک تا  میتونی دوری کن. دهنت خدای نکرده پر خون بود پیش هیچ کدوم تف نکن. ازغمت شاد میشن از شادیت ناراخت 

نفسم دخترم🌹عزیزم پسرام🌹ا

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   8080aylinamm  |  1 ساعت پیش
توسط   آرزو1388  |  35 دقیقه پیش