من پرستارم و یه بچه یک سال و نیمه دارم..زمانی که باردار بودم تو اوووج شلوغی و بحران بیمارستان کار کردم و همشش مادرم میگف کارت رو ول نکنی حیفه تا میتونی برو..تو یه زمستون چهارتا از پرستارهای باردار مث من بچشون سقط شد حتی یکیش هشت ماهه بود که بچه اش مرد..بازم مادر من از سر دلسوزیم که چون شوهرم خرجی نمیده و مادرشوهرم دخالت میکنه تو زندگیم میگف برو…همون موقع فشار و قند بارداری گرفتم و چون مریض شدم بچه ام ای سی یو بستری شد هنوز ترکشاش داره از اون موقع بهم میخوره و بچه ام بشدت شلوووغ هس و ناآروم..حالا از فشارهای اون موقع دو تا از دیسکای کمرم زده بیرون میگم که میخوام دو سه ماهی نرم سرکار پدر و مادرم دیوونه ام کردن که تا میتونی برو و کارت رو ول نکن..خیلییی حمایتگر هستن همش بچمو نگه میدارن ولی دلسوزی بیجاشون خستههه ام کرده..من سنی ندارم که دارم میفتم بازم میگن ما کمکت میکنیم تو برو سرکارت کارتو ول نکن که بیچاره میشی بدبخت میشی..بخدا الان از سرکار اومدم از درد افتادم تو تخت..خودم میگم چقدرررر یه آدم ینی خودم چقددرررر بایذ احمق باشم که اینقد حرف گوششون میگنم متاسغانه اینقدرررررر حس عذاب وجدان میدن که فلانی چهارتا بچه داشت تونست تو هم میتونی پس برو پس تلاشتو بکن از اونور خودش داره میفته و کمر و زانوشو میگیره میگه من بچتو نگه داشتم بازم نگه میدارم و تا جون دارم کار میکنم دارم خفه میشم از این حسی که بهم میدن اصلاااااا نمیفهمن من چه دردی دارم فقط میگن کارتو از دست ندی😖😖😖😖😖😖😖
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
بدترین کاربرا از نظر من: میخوان نظرشون رو هرطور شده قالب کنن- درمورد چیزی که اینجا به کسی مربوط نیس تاپیک میزنن اونایی که میخوان پز بدن مثل تاپیک میزنه ما چهارتا ماشین داریم - کسی که برای پربازدید شدن دروغ میگه و دنبال بازدیده
الان باید از شوهرت که خرجی نمیده طلبکار باشی نه پدر و مادری که حتی بچتم نگه میدارن😐
از اون که خیلی شاکیم ولی حتی پدر مادرم نمیفهمن چه دردی میکشم و پر از حس عذاب وجدان و کمبودم میکنن ای کاش ازشون دور بوذم که ن بچمو نگه میداشتن ن اینکه اینقدر منو تحت فشار میذاشتن
داستانش خیلیییی طولانیه شوهرم ورشکست شد برادراش و پدرش کمکش کردن اونم خودشو مدیون اونا میدونه و خلاصه باهاشون شریک شده بعدم در کل خرجی درستی بهم نمیده و همش میگه ندارم ولی داره