من خسته شدم از دستش هر شب منتظر این من بیام سمتش و من میرم برای اینکه دعوا نشه حالا اگ یبار نشه داد بیداد میکنه من هزار بار باید برم سمتش خودمو بهش بچسبونم پسم بزنه دلش خنک شه عقده ش چرا خالی نمیشه چرا تمومی نداره
دلم میخواد فرار کنم هیچ کس ندارم ن پدر ن مادر هر جور دوست داره تو خونه رفتار میکنه