بابام یه آدم بی مسئولیت خیانت کار بود ، مامانم یه آدم قربانی ضعیف که همه جوره همیشه دیگران رو سعی کرده مقصر جلوه بده احساس گناه بده ، نه اینکه دوسمون نداشته باشه ولی بعد رفتن بابام خیلی بهونه گیر شده منم افسردگی گرفتم همش به من میگه تو خوب باشی منم خوبم خب من چطوری خوب باشم نمیدونم واقعا چیکار باید کنم داداشمم کار میکنه ولی خب مستاجریم همش میگه اگه به شما بود وضعمون الان این نبود خب من باید چیکار میکردم مگه دست خودم بوده حالم میگه دوساله گذشته اره دوسال گذشته ولی خوب نشدم چیکار کنم 😔 الآنم که دیگ حالم بد میشه میگن چرا حالت خوب نیست بسه دیگه من چیکار باید کنم ؟؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم مادرت به اندازه کافی الان شکست خورده و جسم و روحش خستس خیانت به این زودی قابل بخشش نیست،وبه راحتی از یاد آدم نمیره فکرش و بکن سال ها با آدمی به زور کنار بیایی حتی بخاطر بچه ها ولی خوب درست نشه عمر و جونیش رفته درکش کن.منم این اتفاق برام افتاده و سعی کردم تا جایی که میتونم مادرم و درک کنم.میدونی خیانت فقط به همسر لطمه نمیزنه حتی باعث نابودی بچه ها هم میشه.تو سعی کن روی حال خوب خودت تمرکز داشته باشی چون کسی جز خودت نمیتونه حالت و خوب بکنه عزیزم ❤
عزیزم شما از تجربه خودت میگی که چطوری به پذیرش رسیدی چیکارا کردی واسه حالت
تازه یکسال شده که این اتفاق واسمون افتاد لحظات خیلی خیلی سختی بود هنوزم هست و تموم نشده مادرم داره جدا میشه و در حال حاظر مستاجره.ببین قشنگم نتونستم بپذیرم که بابام بهمون خیانت کرده و هنوزم که هنوزه ناراحتم و شاید مثل خیلی هایه دیگه حالم خیلی بد بشه کلی گریه کنم سر این موضوع.ولی تو این یک سال فهمیدم که هیچکس به اندازه خودم منو نمیتونه درک کنه ببین من برای بقیه ناراحتیم و تعریف میکنم ولی اونا که داخل مشکل من نیستن فقط از بیرون ماجرارو میبینن و فقط تایید میکنن و دلسوزی.دنیا دو روزه اگه بخوایی با ناراحتی بگذرونی که نمیشه فقط میشه غم و غصه.همه تو زندگیشون مشکل دارن فقط بعضی ها مثل ما مشکلشون بزرگه