کیا رابطه خودشون رو با خانواده همسر محدود کردن؟
میرن و میان اما خیلی کم
میشه بگید روابط شما و همسرتون بهتر شد یا نه ؟
چون ما مدام دعوا داریم فقط فقط سر اونا نه سر خودمون !
خلاصه دلم رابطه ای میخواد که آرامش داشته باشم
میخوام رابطمو محدود کنم مادرشوهر فکر می‌کنه دزد پسرشم
و گدایی محبت می‌کنه و میخواد شوهر من یکسره پیشش باشه
زندگیم داره از هم میپاچه
دلم قطع رابطه نمی‌خواد ولی دیگه هر وقت میبینمش قلبم درد می‌کنه
عذر میخوام شوهر شما راضی به قطع یا کم کردن رابطه شد ؟
اگه آره چجوری مدیریت کردید
دقیق متوجه نشدم مادرشوهرتون چجوری مشکل ایجاد کرده؟ و اینکه چه مدته عروسی کردید
عزیزم دخالت !
باید ساعت به ساعت از موقعیت مکانی پسرش و اینکه چی دادم بهش خورده با خبر بشه !
از چیدمان خونم بگیر تاااااا از سمت خودش خانواده خودش ( خواهراش و برادر هاش) یعنی خاله همسرم رو دعوت می‌کنه خود سر برای شام خونه من !!!
و اینکه وابستگیش اذیت می‌کنه منو می‌فرسته پی کار میره میشینه بغل شوهرم 😕💔 جلوی شوهررررر خودش هااااا
چی بگم خواهر
من یکسال عروسی کردم
دو سالم بود نامزد بودم
با این حال هر روز که از عروسی ما میگذره توتعه های جدید میچینه که پسرش برگردونه سمت خودش
نمیدونم والا چی بگم
این وابستگیها خیلی ازار دهنده س. من خودم یه شوهر مطیع خواهر دارم. چقدر هم این خواهرش عفریته س.
ولی این وابستگیها باید دید دلیلش چیه؟ اینکه واقعا دوستش داره و نمیتونه ازش دور باشه یا ازار دیگران
مشکلی که من دارم دعوای ما سر خانوادش نه خودمون
من مشکل شمارو داشتم مادرشوهرم میومد رو مبل خونم دراز میکشید پاشو میزاشت رو پای همسرم براش غذا میاورد ،برای خود تنهاشا ینی فقط برای پسرش .
همش خونمون بود همش دور پسرشو میگرفت ،اگه پسرش ازش ناراحت میشد میرفت خا.یع مالی میکرد همش یه کاری میکرد من کارام به چشم شوهرم نیاد،یه بار اومد خونمون شوهرم داشت ماهیتابه مو میسابید من جون نداشتم ،من رفتم دستشویی اومدم دیدم نیس گفتم فلانی پس کو مامان گفت والا منم نمیدونم رفته شاید ،انقد حرص خورده بود که شوهرم ماهیتابمو میشست که یواشکی و بدون خداحافظی رفت .
بعدم که بچه دار شدم همش بچم خونش بود همش به بچم میگفت مامان و بهش یاد داده بود منو به اسم صدا بزنه .
و هوووو کلی اذیتای دیگه من همش گریه میکردم
دیگه خیلی بهم فشار اومد سر بچه باهاش دعوا کردم و قطع ارتباط .حتی شوهرمم قبل از من باهاش قهر بود
