مشاورم ازم خواسته بگردم و چند تا از خوبی هاشو بگم هر چه بیشتر فکر می کنم بیشتر خسته و ناامیدم شدم نمیدونم شایدم خوبی داشته من آلزایمر گرفتم فقط یه واحد خونه به اسمم زده شاغل بودم بیشتر از یه واحد هم کمکش بودم ریالی هم نفقه نمیده غیر از خورد و خوراک
معلومه ادم دل بزرگی هست و خسیس نیست بهت اعتماد داره چشم و دلش سیره
هر چی بیشتر فکر می کنم زخم‌های زیادی بهم زده غیر از این چیزی یادم نمیاد
ما هم شاغلیم ولی واحد نداریم💔
ولی بی انصاف نیستم حقوق من پول یه هفته هزینه هامم نیست😁
خوبی که خونه و طلا و هدیه نیست یا حتی گفتن روزانه دوست دارم
خوبی یعنی اینکه با احترام با خانواده ات برخورد میکنه یا نه
میدونه تو فلان میوه رو دوست داری می‌خره یا نه
یادم داد چطور عاشق باشم... کنارم موند تا بتونم هدیه هام بچه هامو داشته باشم.... با خنده ایراداتمو تو تنهایامون گفت... توی گرما و سرما کار کرد جمع کرد تا لذتشو من ببرم... صبرو یادم داد... بها ندادن به بی ارزش ها رو یادم داد... بزرگم کرد... کنار بچه ها با احترام خطابم کرد... تولدامو همیشه یادش بود... توی روز با زنگاش حالمو خوب میکرد... موقع مریضیام دکترم میشد دارو دوا میخرید برام... قلب مچاله منو صاف کرد و از من کسی رو ساخت که عاقلترین و مهربانترین باشم
آفرین منم همینو می خواستم کاش هیچی به اسمم نبود یکی از اینایی که نوشتی رو داشتم بارها بهم گفته ازت متنفرم چون از مادرم جدام کردی !!! بدترین حرفه فقط مستقل شدیم اونم بعد از ۱۰ سال زندگی تو یه واحد با مادررش
الهی همیشه خوشبخت و خوش باشید و سال‌های سال برای هم بمونید یه دونه از اینایی که نوشتی نداشتم کلونوسکوپی داشتم قرار بود بیاد همراهم باشه نیومد کلی حرف شنیدم از کادر درمان مقصر نبودم آقا قول داده بود بیا د زمانی اومد که باید برمی گشتم خونه داشت کارای شخصی خود شو انجام میداد افسردگی به خودم و بچه هام کمترین ارمغانش بود
همیشه اولویت خانوادش مادرش و خودش بود من هیچ جای زندگیش نبودم یه بار با پولی که داده بود برا بچه ها خرید کنم یه تکه لباس براخودم خریدم خواهرم کنارم بود پولو ازم پس گرفت گفت پول ندادم برا خودت خرید کنی اون لباس هم کوچک بود برام دادم بچه هام پوشیدن پس سهم من چی؟ من چکاره این زندگی بود؟؟
مادرش نذاشته شما عاشقی کنید شاید ولی تو باید کم نیاری اون قلبای مچالتونو بیا بشین باز کن... من قبلا خیلی حرف میشنیدم از خانوادش غصه میخوردم سرش خالی میکردم بعد دیدم زندگیم داره تباه میشه... دیگه از کسایی ک اذیتم میکردن ب شوهرم نگفتم هی عشق دادم هی عشق دادم و عشق گرفتم
خیلی تلخه ممنون از دعای خیرت مگه میشه پس این همه زخم که تو روان وروح من و بچه هامه و عفونی شده چی میشه شده درد بی درمان یه بار دوستت دارم رو نشنیدم تا دلت بخواد توهین و اهانت داشته آیا این زخم ها این همه سال ایجاد شده درمانی براش مونده؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
