بخدا در عجبم .
داییم چند سال پیش فوت کرد مادرم و خاله هام به زن داییم توی قبرستون با دعوا گفته بودن که شوهر میونی دوباره اونم خیلی ناراحت شده بود گفته بود اگر الان من مرده بودم تا ۴۰ ام هم صبر نمیکردین برا داداشتون زن میگرفتین ولی من هنوز نه ازدواج کردم نه چیزی خط و نشون برام میکشین .
فکر کنم بلاها سرم میاد کارمای کارای مادرمه ..
عینن با دوتابچه ی دختر جدا شدم بعد
یه پسر مجرد ک قبلا هم ازدواج نکرده بوده اومد و با من ازدواج کرد مادرش چه حرفا ک بار من نکرد از خراب بودن تا خیلی حرفای دیگه حامله ام .برگشته به پسرش گفته بعید بدونن بچه تو شکم من مال پسرشون باشه گفتن اگر دنیا اومد و دی ان ای اوردی ما مطمعن میشیم که بچه توعه .😂
ولی خدایی زیاد دیدم مردایی که جدا شدن با یکی دوتا یا اصلا هیچ بچه رفتن با دختر مجرد ازدواج کردن و هیچکی نگفته که زیادیه از سرت ولی حالا چون برعکس شده من باید اسممو بزارن خراب و هزار تا انگ دیگه با همین حاملگی مادرشو نفرین کردم بخلطر حرفایی که میزنه پشت سرم به پسرش
نفرینش کردم که یه روز توی پیری کارش به من گیر کنه بلکه با خوبی کردن بهش شرمنده بشه از حرفای زشتش