مامانم تو هر بحث دخالت میکنه
وقتی تلفنی حرف میزنم با نامزدم
میاد دم در گوش وامیسته آخرش میگه حقته
منو تحریک میکنه از صبح تا شب بدشو میگه
همش میگه دیدی برات نخریدن دیدی اینکارو نکردن
منو شیر میکنه تا میام یکم آروم شم مامانم ار وقتی چشام باز میکنم صبح تا شب ازش پیش مت بد میگه
خب از این به بعد پشت تلفن طوری وانمود کن که همسرت همش به فکرته عاشقته
یه لحظه حس کردم خودم نوشتم
چقدر تو منی
چرا بهشازاول این اجازه رودادی؟؟
به خدااین مادر بدبختت میکنه ازهمین الان بااحتراااام کامل جلوش وایسا
حالا نامزدم هفته ایی ۳ روز خونه ی ماست
نامزدم به مامانم گفت چرا اینقد خیال پردازی میکنی
خیلی تو توهمی
مامانم نصف شبی رفته بیرون الان میگه یا جای من یا جای این
همه چی زود لهش برمیخوره نمیشه دو کلمه باهاش حرف زد
دخالت میکنه در زندگی
بیچاره شوهرم نصف شبی همین ده دیقه پیش ب مامانم پیام داد بیا خونه من میرم خونمون
ی جوری گریه میکرد ب عقل خودم شک کردم
این جمله زشته بگه تو چقد توهمی
مامانم همش دخالت میکنه
ب شوهرم میگه تو دخترمو نمیخای واسش گل نمیخری طلا نمیخری ماشین شو عوض کن
در حالی ک هنوز درگیر جمع کردن مراسم ازدواجیم
کسی نظری نداره الان این جمله ایی ک ب مامانم گف زصته؟
از مشکلاتت با نامزدت نگو بهش اصلا به روی خودت نیار بگو اگه کم اور می شما مادری شما صحبت کن بگو نه من
مادرت هر چی باشه شوهرت اجازه نباید بده به ایشون همچنین خرفی بزنه
الان شما برگردی به مادرهمسرت بگی ناراحت نمیشه؟!
شما در درجه اول مدیریت کن نه بد همسرت رو پیش مادرت بگو نه بد مادرت رو پیش همسرت
