پسر هسایمون به دختر کوچولوم گفت سفید برفی
بعد به شوهرم گفت نذار بیاد بیرون میدزدنش
بعد من پشت دربودم داشتم میرفتم داخل شوهرم منو دید
اومد کلییی با من بدبخت دعوا کرد گفت تو میای بیرون پسرای مردمو جمع میکنی سر کوچه خیلی ناراحت شدم واقعا منظورش دخترم بود من اصلا اون موقه پشت در بودم میگ نه منظورش تو بودی تیکه انداخته به تو
اومد خونه حرف بارم کرد و کلی فحش به همسایه داد
گفتم بابا صداتو میشنون زشته اصلا نمیفهمه
بنده خدا حرف بدی زده مگ پسر همسایه با مهربونی به دخترم گفت