خیلی وقته ن لباس قشنگ پوشیدم ن ارایش کردم چون دیگه خیلی وقت حال و حوصله هیچ کاری ندارم .میدونم گوشی مخفی داره باهاش ب اینو اون زنگ میزنه خیلیی جنگیدم خیلیااااا ولی درست نشد ک هیچ بدترم شد نتونستم جدا بشم چون درامد نداشتم کسی نبود حمایتم کنه هرچی هم ک نبود هرچی در میاره خرج منو بچه هام میکنه .اولا تا ی چیزی میشد کتک میزدولی زبونم لال دیگه خیلی وقته دست روم بلند نکرده .مطمئنم خرج کس دیگه نمیکنه شاید حتی از بقیه پولم میگیره 😪بچه ها من دارم درس میخونم میخام ازمون بدم خداکنه قبول بشم شوهرم وضع مالی خوبی نداره من ب پاش موندم میبینم شبانه روزی کار میکنه دستاش زخم شدن خیلی روزا نهار نمیخوره چون مجبوره کار کنه ی دقیقهههه بیکار نمیمونه ولی خب این کارشم داره یعنی گوشی مخفی و دوستی بازنا .تازگیا خیلی زود عصبانی میشه یعنی از اولشم زود عصبانی میشد ولی خب منم اون موقع ها نای جنگ داشتم دیگه ندارم بخدا دیگه نمیکشم ناراحت میشم سردرد میگیرم بعضی وقتا به خیانت فک میکنم ولی میترسم از عاقبتش .مشکلم اینه ک فقط فقط کمبود محبت دارم یعنی علنا هیچ محبتی نداریم قبلا من بهش محبت میکردم ولی الان منم شدم مثل اون بی حس و حال ن وقتی برام میذاره ن چیزی میگمم دادوهوار ک دارم برا شکم تو کار میکنم ولی خب بعضی وقتاک ب گوشی مخفیش زنگ میزنم میبینم ک اشغال و این یعنی یکی رو داره ک باهاش خوب حرف میزنه هدموقع زنگش میزنم داد میزنه چیشده تو خونه سر هر مسِیله کوچیکی دعوا راه میندازه نمیدونم امروز با کلی ذوق بعد مدت ها ارایش کردم جلو اینه قربون صدقه خودم رفتم کاری ک اون باید میکرد و نکرد😔میدونم بیاد کلی تعجب میکنه و حتی خودشو برای ..عالی اماده میکنه ولی دلم میخاد باهاش حرف بزنم بگم ک دلم محبت میخاد بگم از نداشته هام ولی مطمئنم اخرش به دعوا ختم میشه مطمئنم میگه این بچه بازیا چیه باز شروع نکن مطمئنم اخرش ختم ب خیر نمیشه بنظرتون چیکار کنم بگم یانه اصلا چجوری بگم