سلام خانما ، ما دادگاه داشتیم با شوهرم. ازش شکایت کرده بودم به جرم سیلی که به من زده بود مدارک کافی داشتم و قاضی گف تو حق هستی. ولی خب قاضی گف میخای طلاق بگیری یا ادامه بدی. منم گفتم من بچه دارم میخام برگردم ولی خب تعهد بده حتما. قاضی هم شوهرمو مجبورش کرد گف برو خونه اجاره کن. چون قبلش خونه مادرشوهرم اینا بودیم. گف بچه رو مهد بذارین خانم هم بتونه شغلشو ادامه بده چون من پرستارم. بعدش گف خونه رو اجاره کردین برین دو هفته زندگی کنین باهم. بعدش تاریخ ۳۰ ام میاین اینجا بهتون میگم که اقا تعهد بده ، دختر هم شکایتارو پس بگیره. الان از دیروز شوهرم دبه میکرد من که خونه میگیرم تو برو اول شکایت پس بگیر. با هم بگومگو داشتیم ولی من زیر بار نرفتم گفتم قاضی هرچی بگه. اونم گف باااااشه میرم پیشش بهش میگم بهت بگه شکایتاتو بگیری. ولی هنوز نرفته پیش قاضی. اصرار میکنه مادرت هم باید شکایتشو پس بگیره. چون شوهرم به مادرم فوشای ناموس خیلی بد داده بود و رای دادگاه این بود که شلاق و مزاجات نقدی علیه شوهرم. میخام پیش قاضی بگم اقای قاضی من نمیتونم نظر مادرمو عوض کنم شکایتشو بگیره. من شکایتای خودمو پس میگیرم. ولی شوهرم داره خودشو میکشه مادرت هم پس بگیره از طرفی چش دیدن مادرمو نداره و دیروز دیدش حتی سلامم نکرد از ده متری خونمون رد شد. چیکار کنم به نظرتون، نه دعوا بشه و از خونه گرفتن منصرف بشه. و نه من کامل از حق و حقوقم بگذرم. تو همشم اقا محکوم شده
حرمتا ک ازبین بره زندگیت زندگی نرمال نمیشه
پس شکایت پس نگیر کوتاه نیا
بگو همون که قاضی گفت اول خونه بعد من پس میگیرم شکایتامو و شمام تعهد میدی.مامانمم سعی میکنم راضی کنم ولی تصمیم با خودشه.حالا نخواستی یواشکی به مامانت بگو کوتاه نیا
شکایت خودت و مادرت رو پس نگیر هیچ کدوم رو پس نگیر
برک پیش مشاور و نظرشو بپرس و اگر دیدی میتونی جدا شو
تو دستت تو جیب خودته نیازی بهش نداری...
مردی که هم دست بزن داره هم بیتربیت و هم خانه نداره
وقتی میگه تو برو پس بگیر من میرم بعدش میگیرم یعنی داره دروغ میگه
این زندگی دیگه زندگی بشو نیست بخاطر روان بچت باید جدا بشی
دوسش داشتی باهاش ازدواج کردی؟
خب اصلا باهاش بحث نکن.سکوت کن .بگو نباید میزاشتی به اینجا برسه الان که رسیده دیگه قاضی تعیین کننده اس.
یا اینکه تو هم یه شرط بزرگتر بزار بگو اگه حضانت و حق طلاق رو بهم بدی من و مامانم شکایتمونو پس میگیریم.مثال زدم
