مجرد ماندن دختران بالای 30 سال

فکر قبلا رو نکن برنامه بریز مرتب برو بیرون با دوستات باش برو جنگلی کوهی جمعه ها پارکی نماز جمعه و از خدا بخواه همسر الهی ات رو سر راهت بذاره

منم همينطورم كليم با مامانم سر اين موضوع بحث داريم ولي دست خودم نيست خيلي از موردا رو حتي دوست ندارم يه بار برم ببينم

تو جامعه امروز ما پيشرفت زياد دختر خوب نيست! پسر در حد و اندازشون پيدا نميشه

واسه همين سن پايين ها راحتتر ازدواج ميكنن

ملاك و معيار خاصي ندارن

مثلا برادرشوهرم كسي بهش زن نميداد

رفت ي  دختر ١٣ سال از خودش كوچكتر ، مدرسه اي گرفت

واسه برادرشوهرم جووون ميده

خدايي اگه همسن و تحصيلكرده ميگرفت هر روز بايد سركوفت ميخورد

من اگه تو خونواده خودم آرامش داشتم هیچوقت ازدواج نمیکردم بخاطر فرار از خونوادم ازدواج کردم. ازدواج بد نیست ولی من زندگی متاهلی برام سخته تحملم کمه آدم رفت و آمدی نیستم دوست دارم اگرم میرم بیرون فقط برم سرکار حوصله تفریح و پارک و مهمونی رو ندارم از الان عزا گرفتم واسه عید چون مجبورم برم پیش خونوادم بازم اعصابم بهم میریزه  کاش زرنگ بودم ازدواج نمیکردم میرفتم دنبال کار واسه خودم تنها زندگی میکردم از دوروبریام فرار میکردم اما با ازدواج هم نتونستم ازشون فاصله بگیرم بازم مجبورم ببینمشون 

ولا بنظرم من آدم تو۳۴سالگیم ازدواج کنه بهتر از اینه که زیر بیست و دو سالش باشه و شوهرش بدن.البته خودم حدودای۲۵ازدواج کردم

ميشه اين سوره طاها رو من به نيابت از كسي بخونم .خيلي واسم عزيزه روم نميشه بهش بگم بخون.ميشه من واسش بخونم واسش نيت كنم يه ادم خوب سر راهش قرار بگيره

منم سخت نگرفتم موقع ازدواج ولی پشیمون شدم خیلی زندگی بم فشار ارورد میگفتم ای کاش مث بقیه سر پول و...سخت میگرفتم.

بیچاره دختره چطور حرف همو میفهمن واویلا

من خودم سه تا خواهر مجرد دارم

يكيش بالاي سي 

دوتا ٢٥ و ٢٦

خواهرام واقعا كساني مثل برادرشوهرمو اصلا قبول ندارم

متاسفانه اونقدري كه خانمها پيشرفت كردن، پسرهاي امروزي رشد نداشتن

نه عقلي ،نه تحصيلات، نه مردانگي

اكثرشون شخصيتهاي وابسته اي دارن

واقعا؟ماديات خيلي خيلي مهمه عزيزم اما واقعا تا اين حد ؟مگه يه پسر تازه كار چقدر بايد حقوق بگيره خب طول ميكشه تا زندگيش رو غلطك بيوفته 

من مجردی رو دوست داشتم و میتونستم مجرد بمونم ولی رفتار و برخوردهای خونوادم آزارم میداد مادرم هم گه گاهی میگه فلانی با دخترش زندگی میکنه باهم میرن بیرون میرن خرید میرن همه جا خوش مبگذرونن منظورش اینه کاش من پیشش بودم باهم خوش مبگذروندیم ولی مادرم به گذشته فکر نمیکنه چقدر ناراحتم میکرد با تبعیضاتش فکر کنم مادرم پشیمونه از ازدواجم ولی من میدونم اگرم برگردم عقب مادرم همینه عوض نمیشه ثانیه ای نمیتونم تحملش کنم اونقدر رفتارش آزار دهنده است ولی خب آدمها اميدشون اول خداست بعد خونوادشونه ولی من از خونوادم ناامیدم خیلی سخته خونواده پشت آدم نباشه به خیلیا حسوديم میشه