بچه ها من یکسال و چند ماهه پیش رفتم کوردستان با خانواده بعد ما اونجا جایی برای اسکان نداشتیم یه خانواده ای ما رو شام بردن خونه خودشون و بهمون جا دادن خونشون ،اون خونواده یه پسر داشتن که وقتی از سرکار اومد و از در وارد شد من از اون موقع بهش علاقمند شدم در یک نگاه ، بامتانت و سر سنگین به نظر میومد من درحد چند ساعت اونجا بودم و دیدمش ک اصلا حتی حرفی هم باهاش نداشتم اما با اینکه برگشتم شهرم و از اون ماجرا یه سال و خورده ای میگذره اما نتونستم فراموشش کنم منطقم میگه تو اونجا در حد چند ساعت مهمون بودی و حتی نمیشناسیش آنقدر بهش فکر نکن اما دست خودم نیست اسم و فامیلیش رو متوجه شدم و پیجش رو پیدا کردم و همیشه از دور به عکس پروفایلش نگاه کردم حتی شنیدم نامزد کرده چون حلقه گذاشته بیوش اما بازم من احمق ..... نمیتونم فراموش کنم و میدونم اشتباهه محضه و سعی دارم فراموش کنم