واسع یه کار مهم مجبورررشدم بمونم دوسه روز خونه مادرم
شوهرمم مدام تنهایی میره هفته ها میمونه خونه مادرش ک واسم مهم نیست درواقع این مبحث
پدرشوهرم امشب زنگ زد گفت ک کجایی خونه مادرتی گفتم اره با لحن طلبکارانه گفت چرانرفتی پس گفتم کار مهمی دارم ک بچه هارو میزارم پیش مامانم میرم یکی دوروزه (کلاس میرم)
بعدگفت چرا بابات نمیبرتت خونت گفتم بابام وقت نداره چراباید منو ببره ؟ گفت ینی از فلان جا خونت دور ترکه نیست (محل کار پدرم منظورشه)
بعدم با بچه ها یکم حرف زد و قطع کرد
انقد نشخوار فکری گرفتم که چرا حوابشو دادم چرا ب خودش اجازه بی احترامی و دخالت میده بعدم صدای مادرشوهرم میومد هی پچ پچ بش میگفت اینو بگو اونوبگو
😣😣😣