داستان زندگی منو کم و بیش میدونید
چهارساله که توعقدم
خانواده شوهرم کامل تو این سه چهارسال خونه شون دکور عوض کردند
اما نیومدن برام.
همش گفتن نداریم نداریم فعلا صبر کن
پدرمم پشتم نیست ،امشب بعد این همه سال گفتم بسه برو باهاشون حرف بزن
ابروم رفته، خجالت میکشم
همش همه ازم میپرسن عروسیت کیه
بخدا منم ادمم کاش میتونستم ی زندگی اروم داشته باشم