ظهر با همسرم یکم بحث کردیم سر خانوادش یه حرفی زد دنیا رو سرم خراب شد سر خواهر زاده اش خیل یشوخی میکنه ولی این حرف شوخی نبود با گفتنش واقعاً قلبم شکست احساس پوچی کردم تو زندگی دلم سرد شدم از زندگی که دارم رفتم اتاق و کمی خودم با گریه سبک کردم ولی از یادم نمیره حرف
برگشت بهم گفت عیب کسی نگو میزنم تو دهنت یه بار دیگه بگی که خواهر زاده من بده و فلان واقعاً تو زندگیم خواهر زاده اش اذیت و دخالت کرده منم گفتم غلط میکنی اون هر کیه من می فروشی بهش میرم خونه مادرو پدرم و دیگه اینجا نمیام فکر کرد شوخی کردم منم اومدم اینجا و این پیام دادم بهش
+دیگه خونه ای که حرمتم توش حفظ نمیشه نمیام هیچ وقت برو درد هر کسی میزنی به سینت و سر اون به من میگی میزنم تو دهنت و... خوش بگذرون من غذا بپزم برات من هر کاری بکنم برات جواب دستت درد نکنمه دیگه من باشم به هیچکس خوبی نکنم
و جوابم نداد 😑