2777
2789

ازدواج دوممون هست، حدودا دوساله داریم باهم زندگی میکنیم این مدت قهر و بحث و دعوا زیاد داشتیم که نود درصدمواقع شوهرم مقصربوده، اینبار که حدودا یک هفته ی پیش دعوامون شد خسته شدم ازش به خانواده ها گفتم و دیگه جواب پیام و زنگ شوهرمو ندادم گفتم فقط طلاق میخوام خستم کردی دیگه . خودش و خانوادش خیلی خیلی اصرار کردن به برگشتنم و برای ثابت کردن خودش بهم حق طلاق محضری دادامروز 

به نظرتون میتونم گذشته رو فراموش کنم ؟ 

دلم میخواد بهش اعتماد کنم و ازین به بعد زندگیمون همش حال خوب باشه و ارامش 

خیانت نکرده هیچ وقت 

اعتیادم نداره 

فقط زود عصبی میشه و گاهی دست بلند میکرد روم 


خیلی ابراز پشیمونی میکنه 

میگه آرزومه هنوزم قلبا دوسم داشته باشی

میخوام قلب و ذهنمو پاک کنم از گذشته و خاطرات بدش

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

میدونم حالت بده عشقم وحق میدم بت اومدی درد ودل کنی واسه دردودل عب نداره ولی هیچ وقت تصمیمای زندگیتو نی نی سایت نگیر اینجا ما فقط حرفای تورومیشنویم وریز به ریز زندگیتو ندیدیم ومشاور نیستیم اگه حرفی بزنیم زندگیت بدترشه مدیونیم پس لطفا با حرفای دیگران برای یک عمر زندگیت تصمیم نگیر 

ازدواج اولت چه مدت زندگی کردی؟اگه بیش از دوسه سال بودی باید خودت بیشتر بدونی اول زندگی همینه

عزیزم ۷ سال بود اون زمین تا آسمون با این شوهرم فرق داشت مشکل روحی روانی داشت پارانوئید شدیییید داشت این خوبه ذاتا ، فقط از روی نادونی چالش درست میکنه توی زندگیمون

اگه خانوادت پشتت هستند برای جدایی که یکم صبر کن دیدی عوض نشد جدا بشو

اره عزیزم خانوادم پشتم هستن ، مادرمم همینو میگه ، میگه یه مدت ازمایشی باهاش زندگی کن اگه مشکلات حل نشد و تغییری ندیدی جدا شو 

حالا که خییییییلی مهربون شده از بعد از دادنه حق طلاق😐😐😐

میدونم حالت بده عشقم وحق میدم بت اومدی درد ودل کنی واسه دردودل عب نداره ولی هیچ وقت تصمیمای زندگیتو ...

چشم مهربون 

فقط خواستم راهکار پیدا کنم واسه فراموش کردن گذشته و اعتماد دوباره 

گفتم شاید از لابه لای حرفای دوستان چیزی بشنوم که بهم انگیزه بده واسه درست شدن فکرم

عزیزم ۷ سال بود اون زمین تا آسمون با این شوهرم فرق داشت مشکل روحی روانی داشت پارانوئید شدیییید داشت ...

خب پس تو با پارانوئید ۷ سال زندگی کردی پس میتونی از پس چالشا بر بیای به نطرم یه مشاوره دوتاتون برین کنترل خشمو این مردا یاد بگیرن حله 

خوبه هروقت زیاده روی کرد راحت میری ماشین و چیزی هم بنام خودت کن دست خالی نباشی😀

ماشینو قبلا تو دعواهای گذشته داده بود

شاید باورت نشه امروز دلم واسش سوخت انگار خیلی درمانده شده بود محضر دار سعی داشت نظرشو عوض کنه همش به شوهرم میگفت اینو امضا کنی دیگه هیچ اراده و اختیاری از خودت نداری توی زندگیت ‌ شوهرم گفت اشکال نداره میخوام خیال زنم راحت باشه باز محضر دار میگفت حداقل بگو تمام یا بخشی از مهریشو ببخشه بعد اینو امضا کن بازم شوهرم گفت میخوام باور کنه دوسش دارم عمدی نبوده بدیهام، مهریش سر جاشه تمام و کمال 

امضا کرد 

انگار هر چی کینه ازش داشتم از دلم رفت 😥😥

خب پس تو با پارانوئید ۷ سال زندگی کردی پس میتونی از پس چالشا بر بیای به نطرم یه مشاوره دوتاتون برین ...

دوست عزیزم انگار من قبلا صبر و تواناییم بیشتر بود تازگیا خیلی تحت فشارم زود عصبی میشم زود گریه میکنم زود نا امید میشم خودمو میبازم اتفاقا دوست دارم روی همه ی این ضعف ها کار کنم دلم میخواد همه چیزو از نو بسازم با شوهرم نمیدونم چرا امروز که این کارو کرد مهرش به دلم افتاد خیلی ازش کینه داشتم نمیدونم چرا انگار قلبم بخشیدش 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز