با اصرار های زیاد اون داریم بچه دار شدیم وگرنه من اصلا بچه نمیخواستم
بعد همش حرص منو درمیاره ... الان تو خونمون میوه نداریم ... بهش میگم میوه بخره میگه نه میخوام برم کربلا میبرمت خونه بابات بگو بابات برات بخره 😐
گوشت هم مدت هاست نگرفته یعنی شاید یکماه پیش خرید ولی بیشترشو مامانش برداشت و یکمیش به ما رسید
بهش میگم این ماه من باید ماهی بخورم ، باردارم میگه داری میری خونه بابات بگو بابات برات بخره
دیروز هم بستنی که خودم خریده بودم خورد بهش میگم برام بخره میگه خودت بخر
بعد برگشته میگه نمیخواد سونوگرافی یا هیچ آزمایشی بدی دکترا دارن پول علکی میگیرن ، نمیخواد قرص های مکمل بارداری بخوری اینا گرونن !!!
بعدم هی میگه ما برای سیسمونی خواهرم سنگ تموم گذاشتیم پس مامان بابات کی سیسمونیمونو میارن ؟ خیلی آدم خسیس و متوقعیه ... ایکاش هیچوقت بچه دار نمیشدم 😔
تازه برگشته میگه من بازم ازت بچه میخوام
دلم میخواد خودمو بزنم ...یکساعته از غصه نمیتونم بخوابم همش گریم میگیره ...
به نظرتون چکار کنم ؟ چقدر دوست داشتم به جای بچه اوردن برای این آدم میرفتم سراغ اهداف و موفقیت هام .. به خودم میرسیدم و ... نظر شما چیه ؟ شما جای من بودین چکار میکردین ؟