یه وقتایی یه جمله از یه آدم میتونه تا ته وجودتو بلرزونه
من سالاس لندنم
همه چی برام عادیه
آب گرم همیشه هست
دستشویی همیشه تمیز
امنیت
آزادی
یه جوری عادی شده که یادم رفته خیلیا هنوز با بدیهیات زندگی تو جنگن
دیروز همخونه هندیم نشست کنارم
ساکت بود
گفتم چی شده
گفت یه خاطره یادش افتاده
گفتم تعریف کن
شروع کرد و من هنوز تو شوکم
میگفت تو محله ما حتی دستشویی درست حسابی نداشتیم
زنها باید صبر میکردن شب بشه برن بیرون
چون روز خطرناکه
چون مردا نگاه میکنن
چون شاید کسی دنبالت کنه
چون شاید کسی اذیتت کنه
و زن فقط باید صبر کنه
باید درد بکشه و صداش درنیاد
میگفت مامانم کلی وقتا تا نصفه شب درد میکشید فقط چون نمیشد راحت بره دستشویی
میگفت همسایهمون یه بار شب رفت بیرون برای همین کار
هیچوقت برنگشت
فقط شنیدیم که یه جسد پیدا شده
میگفت تو مدرسهمون دخترای زیادی ترک تحصیل کردن
چون دستشویی نداشت
چون وقتی پریود میشدن باید برمیگشتن خونه
چون نمیخواستن کسی بفهمه
چون خجالت میکشیدن
چون مدرسهای که برای پسرها ساخته شده بود
هیچوقت به دخترها فکر نکرده بود
داشت اینا رو میگفت و من فقط داشتم یخ میزدم
منی که تا حالا نشده حتی یه روز فکر کنم ممکنه نتونم راحت برم دستشویی
منی که هیچوقت نشده از ترس اینکه یکی نگام کنه از خونه نرم بیرون
گفت زن بودن اونجا یعنی همیشه صبر
همیشه سکوت
همیشه درد
بدون امکانات
بدون صدا
بدون حمایت
و من فقط نگاش میکردم
نمیدونستم چی بگم
دلم گرفت
نه بخاطر اون
بخاطر همه دخترایی که هیچوقت دیده نمیشن
که انگار فقط باید زنده بمونن نه زندگی کنن
نوشتم اینا رو که یادم نره
که بدونم دنیا فقط این چهار دیواری امن من نیست
یه جایی روی زمین هنوز دختر بودن یعنی خطر
یعنی درد
یعنی جنگیدن برای ابتداییترین حق
این پستو نوشتم واسه همه اونایی که نمیبینیمشون
ولی هر روز دارن با نفساشون میجنگن
دوستان یکبار این تایپک چند دقیقه پیش زدم ولی از دسترس خارج شد دوباره میزارمش قفلش میکنم که دوست های عزیزم که منو دنبال میکنن بتونن مطالعش کنند و واقعا میخوام از همین جا از تک تک دوستانی که منو دنبال میکنن و کلی بهم انرژی مثبت و محبت میدن نهایت تشکر کنم