چی بگم ۱۴ سالم بود ت کوچه بادخترعموم وسطی بازی میکردم زندگی حالیم نمیشد شوهرم دادن تااومدم زرنگ بشم بچه اوردم از بچگیوسادگیم استفاده کردن کلی حرفوبلا سرم می اوردن مادرشوهرم از اول پدرکشتگی داشت باهام یکی نیست بگه لعنتی خودت اومدی اون زمان خواستگاری قبولی خودت بود چه مرگته
از دست شوهرم روانی شدم اخلاق نداره ابروموهمه جا برد هیچ جاشخصیت ندارم توکوچه خجالت میکشم برم😭😭😭😭