با چندتا از دوستام رفته بودیم پارک
منتظر بودیم قسمت وسایل بازی باز شه و شلوغ شه که بتونیم بریم
داشتیم تو محوطه پیاده روی میکردیم یه چندتا پسر مزاحم بودن یکیشون گیر داده بود بهم منم محل نزاشتم گفتم مزاحم نشو و....رفتیم اونور ولی اینا ولمون نمیکردن هرجا میرفتیم میومدن
خلاصه ما رفتیم سمت وسایل بازی بچه ها بلیت گرفتن فریزبی برن من نرفتم نشستم رو نیمکت جلوشون
اون پسرام اومدن سوار فریزبی شدن
بعد یکی از دوستام داد زد گفت نیلا بطری ابم رو بده بردم براش
فریزبی راه افتاد منم همینجور تو گوشی بودم
یهو برقا رفت
فریزبی هم گیر میکرد اون بالا و صدا میداد...اینام جیغ و گریههه 😂😂😂
منم همچنان تو گوشی
همه مسئولای وسایل جمع شده بودن دور فریزبی
یهو اون پسره از تو فریزبی شروع کرد داد زدن میگفت نیلاااااا چرا اهمیت نمیدیییی بهم ؟!دارم میمیرممم تو برات مهم نیست؟!دارم میرم اون دنیا و تو مشغول گوشیتی ؟! اگه من نباشم میخای چکار کنی فلان😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐😐
بچه ها همه مسئولا یادشون رفت برقا رفته و اصلا برای چی اومدن سمت فریزبی
کل پارک داشتن میخندیدن
مردم از خجالتتتت ابروم رفت...دیگه توبه کردم نرم پارک خیلی بد شد الان بقیه چه فکری میکننننن من خمیشه میومدم این پارکه منو میشناسن اونجااا😭💔