دیشب رفتیم خونه جاریم و یکی دیگه از جاری هام ،بزرگه که دختراش تقریبا هم سن و سال منن اونجا بودن
دختراش اصلا با من احوالپرسی نکردن و چون دو سه سال کوچکترن منم مثل خودشون بهشون نگاه نکردم (هیچ اختلافی نداشتیم فقط دیر به دیر همو میبینیم و اینکه من تو درس و کارم خیلی پیشرفت داشتم البته اونا هم درس میخونن و دانشگاه میرن)
و مامانشون رفت به صابخونه کمک کرد و چایی ریخت البته جاریم که صابخونه است از من بدش میاد و قبلا با هم مشکل داشتیم ،بعد چایی آورد جاری بزرگه به همه چایی رسید و یجوری سینی گذاشت و برداشتن و به من نرسید من نگاش کردم و بعد به چایی ها نگاه کردم هیچ عین خیالشون نبود حتی میزبان شوهرم فهمید اما بعد آروم گفت اهمیت نده ول کن ارزش نداره و بعد من رو کردم صاب خونه گفتم یکم آب میاری ،رفت ی بطری آب و لیوان آورد برام عمدی گفتم آب یعنی چای نخوردم ،به نظرتون بیان خونم بعدا چه عکس العملی داشته باشم البته اصلا دوست ندارم بیان، بعید میدونم فعلا دعوت کنم