حالا همسر.پارتنر....
خودم یه خواستگار ستنی بود
که اصلا دلم نمیخواست بیاد نمیشناختم
وقتی اومد اصلا سلام هم بهم نکرد..خیلی هم اخمالو و جدئ بود
ده دقیقه بعدش اومد تو اتاق حرف بزنه
هول شده بود وسط اتاق نشست...سرش پایین بود
منم حس میکردم ب زور اومده
دیگه کم کم یخش باز شد
نقاط مشترک زیادی داشتیم.طرز فکرشو دوست میداشتم.یهو چشمم افتاد به چشمش
دیگه اونم جلسه بعد اومد
خیلی همو دوست داشتیم.