سلام دوستان لطفا دلداریم بدین خیلی خیلی حالم بده
دوسال عقدکردم تو این دو سال به جای لحظات خوب همش حالم بد بوده از بیکاری و بی عاری و بی پولی شوهرم گرفته تا دست بزن و اخلاق تندش و مادرش که ذاتش خیلی بده حتی برا لباس پوشیدنم اظهار نظر میکنه اونم تو جمع که همه نشستن
روز اولی که اومدن خواستگاری کلی وعده و وعید دادن که آره پسرمون تو همین شهر بمونه قرار نیست بره و فلان ولی الان کلا بردنش پیش خودشون تو شهر خودشون و من موندم و تنهاییام
دارم جدا میشم چکار کنم این غم از روی دلم هموار بشه؟
چکار کنم که آینده ام روشن و درخشان بشه آخه ۲۳ سالمه سنی ندارم هنوز خیلی نگران خودمم