ما تصمیم گرفتم با دوست شوهرم خانوادگی بریم مسافرت بعد این دوسش همکارشم هس ما رفتیم کلیبر بعد این دوستش دوتا بچه داره یکیش ۱۱ ساله یکیشم ۵ ساله رفتیم یه پارکی که شبو بمونیم و بریم کلیبر و بگردیم اونجا شهر بازی بود خوابیدیم صبح بیدار شدیم که بریم من رفتم دسشویی بعدش دلم خواست سوار تاب شم بعد احساس کردم گوشیمو گم کردم برگشتم پیش شوهرم اینا دخترمم گذاشته بود پیش باباش گوشیمو دیدم اونجاس به شوهرم الکی گفتم دسشویی نرفتم برم بیام بعد زن بچه ای همکار شوهرمم با من رفته بودن دسشویی بعدش داشتن اونجا بازی میکردن که رفتم پیششون منم یکم تاب سوار شدم(تو رو خدا قضاوت نکنید نگید بچه ای فلان منم آدمم دل دارم) بعد به این گفتم که به آقایون الکی گفتم فعلا دسشویی نرفتیم وایسادیم نوبتمون بشه تا بیام یکم تاب سوار شم دخترم بیاد نمیزاره ،بعد نمیدونم این کی پسرشو فرستاده به شوهرم اینا گفته که داریم اونجا بازی میکنیم که مثلا دروغ منو آشکار کنه یه ادم چقد میتونه عوضی باشه 😐
البته تا شوهرم نگفته بود که دروغ میگفتی و رفته بودید بازی کنید خودم جلو زدم گفتم گفتم عزیزم الکی گفتما میرم دسشویی رفته یکم تاب سوار شدم بعد شوهرم گف میدونم پسر ممد( همکارش) اومد گف گفتم عصبانی شدی گفت نه خوب کردی رفتی یکم حال هوات عوض شد
صب کنه اینکارشو جبران میکنه همش پیشم بد شوهرشو میگه پیش شوهرش اینا رو میکوبم سرش
همش دنبال این بود بین من و شوهرم دعوا را بندازه