2777
2789
عنوان

یعنی کار بدی کردم⁉️

331 بازدید | 35 پست

خانوما قضیه از این قراره که ما جمعه ها ناهار میریم خونه مادرشوهرم.

حالا این هفته پنجشنبه رفتیم خارج شهر و شب موندیم جمعه ظهر برگشتیم. شوهرم به مامانش گفت ظهر نمیرسیم شب میایم خونه تون.

عصر مادرشوهرم زنگ زد که من شام گذاشتم میایم پارک نزدیک خونه تون بیاین اونجا شوهر گفت آره بهتره من خسته ام همین نزدیک باشه که بهتره.

خلاصه ساعت ۸ من زنگ زدم بهشون که کی راه بیوفتیم گفتن ما تو راهیم با خاله و مادربزرگ شوهرم گفتن ما میریم جا بگیریم زنگ میزنیم شما بیاین گفتم اوکی

دیگه یه سری وسیله برداشتم و ست پیک نیک مو که از تفریح آورده بودیم شستم مرتب کردم برداشتم.

ساعت ۸ و نیم مادرشوهرم زنگ زد به شوهرم که اینجا شلوغه ما میایم خونه شما...

منم که شنیدم گفتم وااااای علی خونه مون ترکیده بگو نیاین

خبر داری زمین گرده؛ لگد کردی لگد میشی؟!

شوهرمم چون حال نداشت بره بیرون گفت بیاین چه بهتر

و خونه مون به معنی واقعی ترکیده بود چون شب قبلش خونه نبودیم و روزشم اینقد خسته بودم که کاری نکردم.

سینک پر ظرف اتاق پر لباس اصن وحشتناک

بعد شوهرم داد زد که من نباید از تو اجازه بگیرم 

دیگه کار از کار گذشته بود بلند شدم فقط یه دستی به هال و اتاق کشیدم که مرتب بشه

خبر داری زمین گرده؛ لگد کردی لگد میشی؟!

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بگو گلم

هیچی دیگه هال و اتاق تمیز شد که رسیدن

من رفتم چای گذاشتم

اومدن نشستن خوش آمد گویی کردم 

و رفتم تو آشپزخونه که ظرفامو بشورم

تو این فاصله براشون چایی بردم و شکلات و تخمه

بعد دیگه اومدم تو اشپزخونه که یه کم مرتب کنم و ظرفا رو بشورم

تقریبا یک ربع تو آشپزخونه بودم که هی میگفتن بیا بشین خودتو اذیت نکن گفتم نه دارم ظرفا مو میذارم سر جاش 

یه کمم تو خودم بودم چون هم استرس گرفته بودم هم شوهرم قبلش سرم داد زده بود هم از اینکه سر زده اومده بودن اعصابم خورد بود.

بعد یهو شوهرم داد زد که چیکار میکنی بیا بشین.

اومدم نشستم ولی هنوز تو خودم بودم

خبر داری زمین گرده؛ لگد کردی لگد میشی؟!

هنوز ننوشتی 😵‍💫

حتما ظرف شستنت هم مثل تایپ کردنت بوده

"برای اینکه مردم در خط نگه‌داشته شوند، آن‌ها باید گرسنه، نیازمند، بی‌سواد، و خرافی نگه‌داشته شوند. اگر فرزند بقال باسواد شود، او نه‌تنها به سخنرانی من انتقاد خواهد کرد، بلکه واژه‌های بدیعی را نیز بکار می‌برد که نه شما و نه من نمی‌توانیم آن را بفهمیم … چه اتفاقی می‌افتد اگر کودک علوفه‌فروش باهوش و توانا باشد و کودک من، ...،تنبل و احمق باشد؟"

یه جورایی سر سنگین بودم مخصوصا با مادرشوهرم چون خاله و مادربزرگ شوهرم اولین بار بود میومدن اينجا ...

دیگه هیچی یه کم تو خودم بودم تا شام

سر شام مادرشوهرم رفت نشست گفت پیش دستی و قاشق بیار گفتم چشم

اپمدم تا ظرفا و لیوانا رو از تو کابینت دربیارم مادرشوهرم گفت پیش دستی قاشق گفتم الان دوباره گفت پیش دستی قاشق 

بعد به خواهرشوهرم گفت برو پیش دستی قاشق بیار ...

داشتم روانی میشدم چون هزاربار تکرار کرد منم هیچی نگفتم

بعد شوهرم گفت چرا قاشق نمیاری گفتم چشم یه دقیقه صبر کنید با لحن بدی گفتم 

دیگه همه چیو بردم و انصافا خیلی هم خوب پذیرایی کردم دیشب.

سر شام با همه صحبت کردم خندیدم که حس بدی نگیرن ولی کاملا فهمیده بودن چقدر عصبیم

خبر داری زمین گرده؛ لگد کردی لگد میشی؟!

ببین 

من بهت حق میدم اینجوری مواقع آدم کلافه میشه ولی یه کوچولوداگر مدیریت می کردی اینجوری نمیشد 


پیش مردا وقتی گارد بگیری که خانوادت نیان خوب خوبشون هم قاطی میکنه😁


اصولا سعی کن در همه جای زندگیت ، در هر اتفاقی بهترین تصمیم رو بگیری که تنش نداشته باشه 

وقتی همسرت گفته بیاید دیگه کار از کار گذشته و مخالفت شما فقط کدورت میاره که نتیجش رو هم دیدی 

پس بهترین کار چی بود این بود که پا میشدی و هال و اتاق و مرتب می کردی و به همسرت می گفتی پاشو کمک کن ظرفا رو یه آب بزن

اینجوری خودشم درگیر مهمون داری میشد و دفعه بعد تصمیم بهتری می گرفت

و خدایی که به شدت کافیست🧡💛💚

آخر شب موقع رفتن خاله شوهرم بهم گفت چرا اینقد به خودت سخت میگیری مهمون که میاد راحت باش منم گفتم ببخشید ما از دیشب بیرون بودیم و یه کم اوضاع خونه بهم ریخته بود گفت عیب نداره برا همه پیش میاد ما بد موقع اومدیم.

بعد ک رفتن شوهرم گفت کار بدی کردی اونا ناراحت شدن 

منم زدم زیر گریه چون خیلی زحمت کشیده بودم

عذاب وجدان گرفتم چون مهمون حبیب خداست نباید سرسنگین میبودم خاله شوهرم یه جوری رفت که دیگه فکر نکنم بیاد خونه مون من این خاله شو خیلی دوست دارم 

از دست مادرشوهرم و شوهرم عصبی بودم بد رفتار کردم

الانم هنوز عذاب وجدان دارم نمیدونم چیکار کنم

خبر داری زمین گرده؛ لگد کردی لگد میشی؟!

ببین من بهت حق میدم اینجوری مواقع آدم کلافه میشه ولی یه کوچولوداگر مدیریت می کردی اینجوری نمیشد پیش ...

دقیقا من شدم گاو ۹ من شیرده

همه کارارم تنهایی کردم شوهرم از جاش تکون نخورد

آخرشم همه کاسه کوزه ها سر من شکست

خبر داری زمین گرده؛ لگد کردی لگد میشی؟!

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792