حالموگرفته هرروزبابچه هاش میخوادبیادخونمون بخدادیگه خسته شدم دیشب بچم تب داشت صبی بردمش دکترنه من نه شوهرم نخوابیدیم بعدخانوم زنگ بیاماروبیارخونتون برقمون قطع شده حالاتابریم خونشون رفت وبرگشت یک ساعت طول میکشه قطعیه برقم کلادوساعته اینقدرخوابم میادخونمونم به شدت بهم ریخته هست تابیادم میگه چراخونت اینجوره شوهرم گفت مانخوابیدیم نمیتونم بیام،سری قبلشم برقشون قطع شده بودشوهرم آوردشون به نظرتون ارزششوداره به خاطرش زندگیموخراب کنم فکرطلاق به سرم میزنه راحت بشم
دو بار جواب ندین دو بار بهانه بیارین متوجه میشه
به شوهرت بگو کسی از دو ساعت بی برقی نمرده.. برن تو پارک بچرخن.
واه
آدم واسه اینم طلاق میگیره
پس بچه ات چی میشه
بخاطر چه چیزای الکی به طلاق فکر میکنین
زندگی خیلی خیلی سخت تر از اومدن خواهرشوهره
یک کلام به خواهرشوهرت بگین بتمرگ سر قبر خودت
یعنی واقعا سرهمچین موضوعی طلاق بگیری
وااا چ کاریه چ راحت باوجود ی بچه طلاق میگیرید...
خب شوهرت جوابشو داد نرفت دنبالش اونم نمیاد دیگ
سریا بعدم بهمین صورت پیش برید متوجه میشه
تو هم برقتون قطع شد یا هرچیز دیگه،خیلی شیک برو خونشون
انقدر برو تا بگه نیا.
بشینه سرزندگیش
چرا طلاق رو رو راست بگو خستم نمیتونم پذیرایی کنم بمونی. تا برقتون بیاد برق همه جا می‌ره خوب بعدش وقتی اومد به کار خودت برس بگو ببخشید خستم
به شوهرم اعتراض کردم غرزدم میگه من هرکی بیادخونم خوشحال میشم دوست دارم خانوادم بیان یعنی شرایطی بوده من بارداربودم ویارشدیدداشتم ایناده نفراومدن مهمونی
اسی لابد از روز اول خیلی با خواهر شوهر گرم گرفتی
این وسط به طلاق چ ربطی داشت!!!!
خب مشکل رو با اون خانوم حل کنید
ساده گیرتون اورده
یه تشر بزن بتمرگه سرجاش،
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
6 ثانیه پیش
15 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
