یک روز شوهرم سر کار بود بدون اینکه بهش بگم 5/6 کیلویی گوشت بود بردم خونه مامانم که آبپزشون کنم بیارم روز بعد که به شوهرم گفتم باهام دعوا کرد چرا بردی بدون اجازه یه بار دیگ چیزی از خونه ببری بیرون میزنم دهنت تو زنی نیستی که کسی بخواد در خونه رو روت باز بزاره منم ناراحت شدم گریه کردم همه اینا رو پیش مادرش گفت و خوردم کرد روز بعدش که میخواست گوشت ها رو فریز کنه گفت یه ظرف برو بیار واسه دم دستی یکم بردارم گفتم بریز تو کاسه بعدا میرم ظرف و پیدا میکنم میریزم توش بعدش گفت لازم نکرده برو بیار گفتم ظرف ها رو که خودم میشورم غصه کثیفی شو نخور بعدش بهم گفت نمیخاد اون خر بشوره منم گفتم خر خودتی پا شد با لگد زد و با دستش هلم داد الانم 3 روزه جوری رفتار میکنه که انگار وجود ندارم چیکار کنم بخدا خسته شدم همیشه موضوع های کوچیک و بزرگ میکنه دعوا راه میندازه حالا من چند وقت پیش چت شو با خواهر دوست دختر قبلیش دیدم که چون دختره بهش گفته بوده بی معرفتی کردی رفته واسه اثبات بی معرفتیش گفته دلتنگش میشم و دوسش دارم و... میگه بخدا هیچ حسی نداشتم بخاطر حرفشون گفتم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!