همسرمن محل کارش روستاس،،خونه مادرشوهرمم روستاس پانزده سال پیش اومدخواستگاری،هم خودم هم پدرومادرم ،،توبزرگای مجلس موقع نامزدی گفتیم که من روستانمیام برازندگی وایشون موافقت کردتوعقدنامه هم تعهددادبعدشیش ماه ازدواجمون گذشت شروع کردازرفت وآمداعتراض کردن تاالان همچنان هی به شکل های مختلف که چون نرفتم به قول خودش منوتنبیه کرده،میگه پشیمونه که گفته شهرزندگی میکنه! مثلاامروزفحش میدادبه تمام کسایی که توشهرتوخونه های کوچیک زندگی میکنن میگفت زندگیشون فلانه حرف رکیک وزشت،،خلاصه نشون میده که نمیتونه توشهرزندگی کنه سختشه منم دیگه واقعابریدم دوتابچه هم دارم،،روستاشونم نمیتونم برم واقعانمیتونم حتی تابستوناآب نداره😥😔/منم نرفتم الان یه واحدآپارتمان پیش فروش خریدیم منم سه میلیاردطلافروختم براش وخونه هم به اسم خودش،،الان کارش مونده فعلا،،برای چهارپنج ماه خونه گرفتیم ۱۵۰رهن هشت تومان کرایه تازه خودم گفتم خونه ۶۰متری بگیرسبک باشه استرس نداشته باشی تواثاث کشی خیلی بدبیرراه میگفت جلوکارگراحالت عصبانی گلدونارومیشکشت تابلووان یکادرومیخواست بشکنه نزاشتم خلاصه ،ناراحته ازم قهره میگه،ازم کینه به دل گرفته سراینکه روستانرفتم چه برازندگی چه براین سه چهارماه،، اینجوری خودشوخالی میکنه فحش ودادوکفر،،میترسم ازش خیلییی عصبیه،، پارسال مادرم کمکم کردجلومادرم دادمیزدمادرم هی میگه چرااونجوربودشوهرت،،اصلاحریم زندگی مشترک رومتوجه نمیشه یه علت اینکه روستانرفتم پیش مادرهمین بودچون براسرزدن عادی،،جلوخانواده اش،،بدون دلیل موجه دادمیزنه سرم فقط اروی زن ستیزی ومردسالاری بعدکیف میکنن براش،،برامردونگیش خلاصه سراینکه من روستانرفتم دوهفته س بامن قهره شمابودین بااین شرایط میرفتین ؟من که میگم توقعش خیلی ازم زیادبود