2777
2789

من مادرشوهرم رفته بود پیش یه سیدی گفته بود که چله افتاده رو عروست بعد یه طناب پشمی رو که چند تا گره روش بود و یه ذره آب مادرشوهرم آورد طنابو یه هفته بستم شکمم با اون آبم غسل کردم 

فقط 2 هفته و 3 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40

هعی خدا                             

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من مادرشوهرم رفته بود پیش یه سیدی گفته بود که چله افتاده رو عروست بعد یه طناب پشمی رو که چند تا گره ...

بعد اون حامله شدی؟

آزادی همانا این است که برخی دوستت نداشته باشند!          شجاعت مطلوب نبودن

بله

مامان قردادمیره برام بگیره انشالله منم مثل سما باردار بشم رو منم جله افتاده منزله سقط داشتم جاریم تازه زایمان کرده بود اومد خونه باهم رو در رو شدیم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز