سلام دوستان من کاربر هاجبک هستم چند ماههه فعالیت ندارم ـ ـ دوستان ازدواج مجدد کردم همسررسابقم انچنان مرد خوبی نبود ـ
و من شب روزم گریه بود
من بعددچهار پنج سال ازدواج مجدد کردم و از همسر سابقم یک بچه پنج ساله دارم ـ نگم برلتون چقدر دلم تنگه
خیلی دلم تنگه 😭
میترسم ازراین که دخترم رو نبینم
خانوادم پشتم بودن ولی از لحاظ مالی صفر هیچی نمیدادن
مامانم اعتباری ازش ندارم چون ناحق حرف میزنه ـ
یک داداش دارم ک همیشه به خودش قهره و ب همه عالم و آدم شک داره خونه پدرم آرامش روحی نیس و نیس مجبور شدم ب مدت دو سال اریشگاه کاررمیکردم ـ خیلی بهم سخت گذشت خیلی شب روز با دخترم توی اریشگاه اسیر بودم برای ماهی ۳ تومن
مدام کارها دست من بودن ـ
دخترم دیگه از رفتن من به آرایشگاه خسته شده بود و مدام گریه ک نروو مامان باباش هم نفقه نمیداد دو سه هفته پیش من دو سه هفتع پیش باباش بود
خیلی خواستگار داشتم ک این آقا رو انتخاب کردم شوهرم خیلی خیلی خوبه بهم میگه حۻانت بچتو بگیر بهم میگفت سال های اول زندگی فعلا دخترت پیشمون نباشه ـ
یبار احساس کردم انگار زده زیرش
بهش گفتم روز اول میفهمیدی بچه دارم هم تو و هم دخترم بهم ومهم هستین بچه ها چطور بهش بفهمونم
مدتی هست دخترم پیش باباشه و دخترم خودش راۻی بود از ازدواجم از این ک میگفتم برگردم پیش بابات میگفت نه ارزوی خوشبختی و خوشحالی منو داشت 😭
دوست دارم امسال پیش دبستانی پیش خودم باشه ولی پولشو ندارم ـ
آقام میدونه غصه میخورم ولی میگه درست میشه ڠصه نخور اصلا دوست ندارم دخترم حتی کتار خانوادم باشه
حالا شما اگر جای من باشید باآقاتون چطور صحبت میکتید راۻی بشه