شما چند ماهگی غذای کمکی شروع کردید حس میکنم پسرم با شیر سیر نمیشه

elena076

مدیر استارتر

عضویت: 1402/08/28

تعداد پست: 3541

زود زود گرسنه میشه خواب ارومی اصلا نداره مثل قبل هی بیدار میشه گرسنه اس

تازه ۵,ماهه شده ولی بهداشت گفت ۶, ماهگی شروع کن غذای کمکی رو

بنظرتون زوده

1404/05/06

23:18

0 نفر لایک کرده اند ...

اظهار نظر

مشاهده افراد آنلاین

sosis_bandari

عضویت: 1403/10/09

تعداد پست: 2729

5 ماهگی

فقط 25 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1404/05/06

23:19

0 نفر لایک کرده اند ...

دلیار1403

عضویت: 1402/04/10

تعداد پست: 7624

۶ ماهگی شروع کردم

1404/05/06

23:19

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان تینا

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

رزگل۱۲۳۴

عضویت: 1399/02/01

تعداد پست: 1632

۵ماهگی

خدایا خودت پناهم باش...🙏💚

1404/05/06

23:19

0 نفر لایک کرده اند ...

_نآزی_

عضویت: 1402/10/08

تعداد پست: 567

بچه ها دوروبرم دیدم از چارماهگی میدن بازم باید ببینید بهش میسازه یا نه

1404/05/06

23:19

0 نفر لایک کرده اند ...

2hanim

عضویت: 1398/08/06

تعداد پست: 50567

من 4 ماهگی با دستور دکترش شروع کردم دکترش گفت 4 ماهگی منم 4 ماهگی دادم ولی طبق دستوری که داد چون رفلاکس داشت بچم

بگذار مسخره کنند چادرت را .سیاه بودنش را. چهره بدون آرایشت را.می ارزد به یک لبخند مهدی فاطمه(عج)🥲

1404/05/06

23:19

0 نفر لایک کرده اند ...

madarefilsoof

عضویت: 1401/07/11

تعداد پست: 2335

من ۵ ماهگی دادم با بادوم شروع کردم. همین نشونس باید شروع کنی. سرلاکم خوبه

چه ترسی از بی همگی، باتو _________#خدا

1404/05/06

23:19

0 نفر لایک کرده اند ...

nastaram

عضویت: 1398/12/24

تعداد پست: 48345

بستگی به دستور دکتر داره

آزادی بیان و آزادی قلم می تواند توسط یک قدرت بزرگتر از ما گرفته شود، اما آزادی اندیشه هرگز !📚🌱❤️‍🩹. دزدی مرتبا به دهكده ای ميزد، ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺭﺩﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﺷﺒﻴﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺩﺯﺩ، ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ، ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭼﮑﻤﻪ ﻫﺎﺵ ﺷﺒﯿﻪ ﭼﮑﻤﻪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻮﺩﻩ. ﻫﺮﮐﺴﯽ ﺑﻪ ﻃﺮﯾﻘﯽ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ. ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ؛ ﺩﺯﺩ، ﺧﻮﺩ ﮐﺪﺧﺪﺍﺳﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﭘﻮﺯﺧﻨﺪﯼ ﺯﺩﻥ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﮐﺪﺧﺪﺍ ﺑﻪﺩﻝ ﻧﮕﯿﺮ، ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺳﺖ، ﻭﻟﯽ ﻓﻘﻂ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻋﺎﻗﻞ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﺍﻭﺳﺖ.ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺁﻥ ﺭﻭﺯﮐﺴﯽ ﺁﻥ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ﻭقتی ﺍﺣﻮﺍﻟﺶ ﺭﺍ ﺟﻮﯾﺎ می ﺷﺪﻧﺪ ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻣﯿﮕﻔﺖ:ﺩﺯﺩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ، ﮐﺪﺧﺪﺍ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭﻟﯽ ﺩﺭﮎ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻭﺍﻗﻌﯿﺖ، ﻓﺮﺳﻨﮕﻬﺎ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺷﺖ، ﺷﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻧﻮﺷﺖ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ. ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﺑﺎﺩﯼ، ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺑﻬﺎﻳﺶ ﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﺎﺩﺍﻧﯽ، ﺍﻧﻌﺎﻡ ﺩﺍﺷﺖ....

1404/05/06

23:20

0 نفر لایک کرده اند ...