الان مادربزرگم مریض شده افتاده گوشه خونه تا وقتی سالم بود همه خدمتی برای پسرا و عروساش و نوه هاش میکرد الان کسی درو روش باز نمیکنه و به عیادتش نمیرن و کسی بره عیادتش به همه میگه پسرام نمیان دیدنم
حق یه مادر این نیست که این همه زحمت بکشه ولی موقع سختی و گرفتاریش کسی سراغش نیاد
آدمیزاد هر چی پیرتر میشه بیشتر به بچه هاش نیاز داره
هیچی ارزش اینو نداره که دل مادرتو خون کنی و مادرت از نبودت غصه بخوره و چشماش بارونی بشه
همه ما یه روز پیر میشیم و همین احساسو پیدا میکنیم