بچها همیشه باخوانعامله کردم زخم زبوناشو شنیدم حرفاشو شنیدم
میاد ی هفته ۵ روز میمونه هرماه
الانم باز صبح ب من نگفت ک میام با مسرش حرف زده گفته میایم بیا مارو ببر خونمون یکم فاصله داره
شوهرمم زنگ زد گف عصری من میرم خونوادمو میارم اونجا گفتم در جریان باشی هیچی نگفتم از حرص گریه کردم نمیگ این شاید توخونه جیزیش نباشا یا شرایط نهمون نداشته باشه میرم ی هفته میمونم از بس اومدن از شوهرم سرد شدم رابطمون مختل شده
میخوام یکاری کنم شوهرم نفهمه ولی اونا بفهمن بیمحلی میکنم راهکار بدید کمتر بیان