تا حالا نشده یه بار وقتی ناراحتم بیاد ازم بپرسه چرا ناراحتم؟اکثر مواقع اصلا حتی متوجه ناراحتیم هم نمیشه
تا حالا بهم نگفته دوستت دارم
اشتباهاتمون رو پررنگ میکنه تا به چشم بابام بیاد و همیشه بابام رو پر میکنه تا دعوامون کنه
نمیذاره با دل خوش بیرون بریم یا اخم و تخم میکنه یا دعوا راه میندازه
ولی چون شام و ناهار درست میکنه و کارای خونه رو تنهایی انجام میده اعتقاد داره خیلی برامون مادر خوبیه
نگم‌برات ک ....
دقیقااا دقیقااااا
نمیگم کار کمیه
ازش ممنونم
ولی دوست داشتم واقعا دوستم داشته باشه
یادمه یه سس رو خونه یکی از فامیل خوردیم و خیلی خوشم اومده بود و به مامانم گفتم
و چندبار به بابام گفت تا اون سس رو پیدا کنه و بگیره
اونجا تنها جایی تو زندگیم بود که حس کردم دوستم داره
دیگه هیچوقت از رفتاراش همچین حسی رو نگرفتم
محبت کلامی هم که هیچوقت خدا نداشت
راست میگه از فرهنگ و دین ما مادر هیچ وظیفه ای درقبال فرزند نداره حتی برا شیر دادنش می‌تونسته طلب پول کنه پس شما واقعا نمیدونی اون داره لطف میکنه و کرده و وظیفه ای نداشته پس شما هم طلبکار نباش لطفا
افرین دقیقا
مامان من ادعاشه اون زمانی که هیچکس درس نمیخوند این درس خونده رفته دانشگاه
ولی اصلا مثل یه مادر تحصیل کرده نبود بچه هاش یعنی منوبرادرم یه ساز بلد نیستیم بزنیم نمیدونیم چطور باید تو اجتماع رفتار کنیم من تو این سن غذا درست کردن بلد نیستم نمیتونم تنها از پس خودم بربیام چون کار کردنمو قبول نداشت در واقع هیچ فرقی با کسی که مادرش درس نخونده نداریم
من الان خودم باید برم دنبال یادگیری اموزش مهارت های اولیه زندگی مستقل
پس دقیقا به عنوان یه مادر چه وظیفه ای داشته خب
چرا تنهایی کارهای خونه رو میکنه؟
دقیقا میفهممت..
مال من که کارای خونه روهم من میکردم اون فقط خریدمیکرد دوستمم نداشت محبت هم نمیدیدم بعدازدواج بهترشدیم البته این من بودم که گلگی نمیکردم محبت میکردم فک میکردم اون خوب شده هروقت قهر کردم این من بودم پاپیش گذاشتم نه اون الانم سه هفتس ازم بی خبر انگار نه انگار
دقیقا
زن عموم همیشه همه ی تلاش میکنه که کارایی که انجام ندادن و براش شده حسرت رو دخترعموم انجام بده فکر کن حتی به زور میفرستتش با دوستاش بره تفریح که حالش خوب شه بعد مامان من اگه بفهمه بیزون میخوام برم از دماغم درمیاره
چقدر شبیه مادر منه
خودخواه به تمام معنا، اول خودش مهمه بعد دیگران
