ی دختر ۲ ساله دارم نمیخوام حسرت هایی ک من کشیدمو بکشه
من خانوادم مذهبی بودن من نبودم خیلی اذیت دم تا وقتی ازدواج کردم با رلم راحت شدم
اما میخوام مادر راحتی برای دخترم باشم
اگ خواست تتو بزنه خواست مو رنگ کنه اصلاح کنه با دوستاش بره بیرون همرو باهاش موافقم و فقط ضرر هاشو بهش میگم تصمیمگیری نهاییشو میسپارم ب خودش
دوس دارم ی مامانی بشم ک همه چیشو بهم بگه رفیق صمیمیش من باشم بشم خواهر بزرگترش ک لحظات زندگشو با ذوق برام تعریف کنه حتی چیزایی ک من خوشم نیاد ولی بهش سر کوفت نمیزنم تو اون لحظه نزنم تو ذوقش ک چرا کردی چرا نکردی تموم شده رفته دیگ
و اینکه ی کار خوب پیدا کنم پولامو جمع کنم تو لاین میکاپ عروس شروع ب کار کنم ک دخترم یچیزی خواست شوهرم نداشت یا کم داشت یا از من خواست داشته باشم بهش بدم