یکساله عقدم
دو هفته ی بار میرم سرزنی خونه مادرشوهر
سعی میکنم همیشه هم با دست پر برم با اینکه همسرم پول نمیده و خرجم با بابامه
هفته ای بارهم زنگ میزنم مادرشوهر و خواهرشوهر
اما اونا حس میکنن من خودمو میگیرم
درحالی‌که هربار میبینمشون بگو و بخند میکنم و دوسشون دارم
توقع دارن هرروز در رفت و آمد خونه ما و اونا باشیم
دوستای صمیمی بشم با خواهرشوهر و....
اما من درونگرام و رعایت حدود برام خیلی مهمه و جز مامانم با کسی در و دل نمیکنم و با بقیه دوست معمولی م
بنظرتون چیکار کنم؟
اوناهم همینقدر بهت اهمیت میدن؟
خب بذار فکر کنن خودتو میگیری
چه اهمیتی داره؟ مشکلی درست میکنن؟
دوری و دوستی
حد و حدود رعایت بشه بهتره
همین روند رو ادامه بده کم گم میفهمن شخصیتت همینه
نسبت ب منم همین حسو دارن😂
خودت باش
به خاطر اونا عوض نشو
بالاخره عادت میکنن به رفتارت
خوب کاری میکنی قاطی نمیشی
حالا کی اینا رو به گوشت رسونده؟
مشکل منم هست
حتی تو روم هم گفتن
چون اخلاق و رفتارم با کسایی جدیدن تو زندگیم جدی و خشکه معمولا خوشم نمیاد رو بدم به کسی بحث گرفتن نیست😂
بیشتر ازین صمیمی نشو
از پول خودتم هر دفعه لازم نیست چیزی بخری
باشوهرت برید ک اون بخره
عزیزم قدرتو نمیدونن،عروس ما ماهی ی بارهم پیش مامانم نمیره،با اینکه تو ی شهریم ورب ساعت تا خونه مامانمه،مامانم ناراحته ولی مااصلا ب روی عروسمون نمیاریم،خیلی هم تحویلش میگیریم،ی سال عقد بودن ی ساله ازدواج کردن،تازه خونه من فقط سه چهار بار اومده،زنگ هم که اصلانمیزنه ن بمن ن ب مامانم
