من 12 اسفند تولدم بود... منتها اونروز شوهرم فقط بهم تبریک گفت. توی 2 سال اخیر هر سال بخاطر اینکه تولدمو درست حسابی تبریک نگفت و کادو نخرید کلی غر زدم و گریه کردم در حدی ک امسال میگفت باز مث پارسال گریه نکنی. دیشب مهمون داشتم مامانم اینا و مامان بزرگ و بابابزرگم.ینی حدودا 6 نفر. بعد شام شوهرم رفت بیرون و نیم ساعت بعد با عمه ام اینا و کیک و بادکنک برگشت. اینم بگم ک من باردارم و 6 ماهمه و دیروز از صبح مشغول بشور و بساب و غذا درست کردن بودم و واقعا شب داشتم از خستگی میمردم. در حدی که کمر و دلم درد گرفته بود. مامان و خواهرم هم چون زیاد فرز نیستن وقتی هم دعوتشون کردم همه کارا رو دوش خودم بود بجا اینکه اونا کمک کنن. بعد اون زمانی ک شوهرم رسید من واقعا خسته بودم. دلم خوش بود ک الان ک شوهرم بیاد مامانم اینا میرن و من استراحت میکنم. اما تا دیدم تازه میخاد سوپرایزم کنه کلی ناراحت شدم ک آخه چرا الان و با این شرایط. چون خونه خیلی بهم ریخته شده بود آشپزخانه شلوووغ. خونمونم خیلی کوچیکه اینا همه روهم نشسته بودن. بعد من بعد ورودشون بجا اینکه تولدم باشه یجا بشینم داشتم تند تند میوه میشستم و چایی دم میکردم و ظرف آماده میکردم. و ذوق آنچنانی نکردم شوهرم فهمید ک زیاد خوشحال نشدم. خودشم حالش گرفته شد. بعد ک دیگه مهمونا رفتن بش گفتم مرسی بابت سوپرایز گفت ولش کن بابا. فهمیدم ک چقد گند زدم. ولی واقعا تو اون شرایط نمیتونستم بهتر ازین باشم خستگی جسمی دهنمو سرویس کرده بود. حالا عذاب وجدان گرفتم. نمیدونم چجوری از دلش در بیارم.
دخترک خنده کنان گفت که چیست...راز این حلقه زر...راز این حلقه که انگشت مرا... اینچنین تنگ گرفته است به بر...راز این حلقه که در چهره او...اینهمه تابش و رخشندگی است...مرد حیران شد و گفت... حلقه خوشبختی است حلقه زندگی است...همه گفتند:مبارک باشد...دخترک گفت:دریغا که مرا...باز در معنی آن شک باشد... سالها رفت و شبی...زنی افسرده نظر کرد برآن حلقه زر...دید در نقش فروزنده او... روزهایی که به امید وفای شوهر...به هدر رفته هدر....زن..... پریشان شد و نالید که وای...وای این حلقه که در چهره او...باز هم تابش و رخشندگی است... حلقه بردگی و بندگی است...فروغ فرخزاد.....
خب عزیزم نباید اینطوری میزدی تو ذوقش تحمل میکردی و فردا بهش میگفتی باید شرایطتو درک میکرده بعدشم تو شستن میوه و ظروف میتونستی از خودش کمک بگیری حالاهم سر یه فرصت مناسب بهش توضیح بده که سوپرایز شدی ولی بخاطر بارداریت حالت بد بوده این که دیگه غصه نداره
من به تو و احساست جونموبدهکارم پای تو وسط باشه منطق ندارم
بیخی بابا مردها هم یه کارهایی میکنن ها.شوهرمنم روز ولنتاین اومده میگه بیا بریم برات گل بخرم بعدا تو سرم نزنی چرا نخریدی دیگه نخواستم ناراحتی پیش بیاد رفتم خودم چند شاخه گل انتخاب کردم پولشو داد
کارت که خوب نبوده ولی شاید شرایط اون موقع اینجوری ایجاد کرده ...بنظرم وقتی اومد به یکی از دوستات زنگ بزن از سورپرایزش تعریف کن و بگو باورت نمیشد و اینها و بگو که روت نشده جلو جمع خوشحالی کنی رفتی سراغ کاراات .میخوای قبلش با دوستت هم هماهنگ باش
برای براورده شدن حاجتم و سر و سامان گرفتم زندگیم صلوات بفرستید ..ممنون
😕حالا یه دوق الکیم اشکال نداشته کوفتش کردی سوپرایزو که سخت نگیر بابا
حالام نمیخواد چیزی بگی دیگه کشش نده
یا اینکه یه کیک کوچولو بخر یه تولد دوتایی بگیر
فقط 15 هفته و 1 روز به تولد باقی مونده !
1
5
10
15
20
25
30
35
40
https://abzarek.ir/service-p/msg/2323222✅️من همه دنیا رو بگردم مثه تو پیدا نمیشه نه هیچکی توی دنیا ❤️عشقم❤️ مثه تو زیبا نمیشه 🫂یکی اینجاست که تو رو هر جوری بشی باز تو رو دوست داره همیشه🌹 یکی اینجاست که تو رو تنها نمیذاره همیشه 🌹از باگ های دنیا هم ؛ اینکه با هر کی حالمون خوبه ،ازمون دوره...💔🙃 https://abzarek.ir/service-p/msg/2320420