ماجرا از این قرارها ک دختر داییام ک سپیدع از من ۴ سال کوچیکه تره سپیدع عکس استوری کرد منم ریپ زدم در جواب حرف زشتی بم زد ک بش گفتم چرا خودتو میگیری و گفت من نگیرم خودمو میخوای تو بگیری ک خیلی ازم عقبی و من از همتون جلو ترم گفتم خدا شفات بده رفتم ب اونیکی دخترداییم گفتم ک مثلاً نسترن این چشه دعوا داره تو پیششی. من شهرم دوره این چشه اونم گفت ولش کن دیوونس خلاصه سپیدع زنگ زد چرت و پرت گفت منم در جواب گفتم واقعا نسترن راس میگه دیوونه ای ک نباید میگفتم نسترن اینجا من اشتباه کردم اینم ور داشت زنگ زد ب اون اونم پیام داد ب منو جفتشون ریختن سرم نسترن چهار تا حرفم گزاشت روم ب سپیدع گفت
دیگ خلاصه منم گفتم ببین میخاین حرف نزنین نزنین چتونه ب آدم میپرین مگ چی شده گفتم بجااینک منو خراب کنین این وسط خودتونو آدم کنین نسترن یه عالمه حرفراجب سپیدع پیشمن زده یا برعکس سپیده یه عالمه حرف زده پیش من راجب نسترن من نرفتم خرابتون کنم الان با یه دیوونه اینجوری با آدم رفتار میکنین چتونه
اصلا دیشب خونه مادر شوهرم اینا جشن بود اینا جشنو برام زرمار کردن