2777
2789
عنوان

ده ساله ک رفتی لعنت ب سوم مرداد

190 بازدید | 25 پست

سال ۹۰ بود دانشجو یه رشته مهندسی شدم...از اول روحیات من هنری بود...اما به اجبار خانواده یه رشته فنی رفتم و تا لیسانس هم ادامه دادم...


تو اون دوران یه هم دوره ایی آقا داشتم که عکاس خبری بود...به پسر تپلی...خنده رو...و بشدت فعال...اون دوران یه دختر ۱۸ ساله کم رو بودم..هیچوقت با این پسر حرف نزدم نمیدونم چی شد ترم آخر توی آموزش دیدمش..یهو هم کلام شدیم راجع شغلش ازش پرسیدم یه سری توضیح ها واسم داد...اون اولین و آخرین دیدار و گفتگوی ما بود...




ولی سوم مرداد ۱۳۹۴ خبر رسید که علی توی راه برگشت از سرکار توی جاده ساعت یک و ۴۰ دقیقه بامداد تصادف کرده و فوت شده... متاسفانه...




من مراسمش شرکت نکردم...کلا از مراسم فاتحه اونم جوونم بدم میاد حالم خراب میشه ..

چند سال بعد اتفاقی من رفتم رشته ی عکاسی و خیلی اتفاقی تو اون آموزشگاه عکس اون خدابیامرز رو دیدم از استاد راجعش سوال کردم ک گفت شاگرم بوده 😭


خلاصه روزگار چرخید و چرخید و من در حال حاضر یه عکاس و تصویر بردار و تدوینگر بنام شهرم هستم...


یک مرداد امسال یه برنامه‌ ای اجرا شد در اون مکان مذهبی و من تصویر بردار بودم از قبل ب خودم گفتم باید برم از قسمت اطلاعات بپرسم ببینم این بنده خدا کجاست؟!

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

یه شوق و یه استرس عجیبی داشتم

یه شوق و استرس عین دیدار اول....

یه مانتو عبای خوشگل پوشیدم و روسری شیک و دوربین و تجهیزاتم دستم رفتم...وارد حرم شدم و از خادم پرسیدم گفتم یکی از دوستان اینجا دفن شده ولی نمیدونم مزارش کجاست از کجا باید بپرسم گفت الان که شبه باید صبح بیای بری پیش آقای فلانی تا بهت بگه!!!

یه لحظه ناراحت شدم تو دلم گفتم صبح کی حال داره بیاد آخه!!!

یه لحظه انگار خون ب مغزم نرسید گفتم شما اطلاعی نداری ازش علی فلانی که عکاسه ؟!

گفت عهه فلانی رو میگی (مثل یه آدم زنده که مشهوره میگن مثلا گلزار همه میگن ارههه بابا می‌شناسیم) دقیقا یه همچین حالتی! 

گفت آره برو اون قسمت حرم سه تا پله میخوره میری پایین یه قبرستون کوچیکه سمت دیواره 

با دوستم رفتم اونجا اره راست گفت سه تا پله میخورد می‌رفتی پایین کلی قبر اونجا بود کلی چراغ روشن یه سکوت عجیبی بود هر چی سمت دیوار و گشتم ندیدمش

دوستتمم پا ب پای من دنبالش میگشت حتی یه سری قبرها کاور داشتن اونا رو هم بلند کردم ولی نبود...

گفتم بیا دوباره بریم بالا سمت همون زنه 

تا رسیدم دم در خادم در و باز کرد گفت چی شد پیداش نکردی گفتم نه گفت باوو سمت چپ کنار دیوار قبر سوم چهارم میشه

این بار اومدم تو اتاقی ک بهم داده بودن برای وسایلم سر زدم زیارت عاشورا و دوربینمو برداشتم با دوستم رفتیم پایین 

این بار سمت چپ و با دقت نگاه کردم یهو دیدمش 😭توی سیاهی شب یه سنگ مزار کوچیک سیاه رنگ پر از خاک همون چهره خندون دوربین به دست 😭همون نگاه 😭

دوستمو صدا زدم گفتم پیداش کردم🥹

اونم اومد سمتم گفتم کاش بطری ابمو آورده بودم مزارشو می‌شستم

یهو نگاهم خورد ب یه بطری نزدیک مزارش ب دوستم گفتم برو بالا آبش کن 

تا منم زیارت عاشورا بخونم 

در اصل میخواستم باهاش تنها بشم 😭

یهو بغضم شکسته شد 

گفتم باورم نمیشه اینجا باشی 

تو عاشق کارت بودی تو عاشق زندگی بودی محاله ممکن بود ب این زودی ها بری 😭

گفتم علی دوربین و ببین آوردم بالا سرت 

پا نمیشی یکم عکس بگیری بس نیست این سکوت پاشو دوربین و بگیر پاشو از من ایراد بگیر بهم یاد بده فقط پاشو 😭

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792