من الان دقیق سه روزه عمل کردم جراحی هموروئید و شقاق یکی از دردناک ترین عمل ها ؛ قبلش خیلی درد داشتم تا حد مرگ ؛ اما خدا باهام بود و هم عمل و هم بعد عملشو برام آسون و کم دردتر کرد؛ حالا بحثم این نیست ولی شما هم مثله من مادری دارید که روز عملتون باهاتون نیاد و فرار کنه بره خونه مادرش تا یه وقت پرستاری منو نکنه ؟ شما مادری دارید که در طول مریضیتون هر روز یه چی بارتون کنه ؛ امروز دیگه به نهایتش رسوند حرفاشو ؛ جدا از دری و وری که بهم میگه امروز بهم میگفت جلو پدر و خواهرم من نمیدونم اون از من چی میخواد ولی اون چیزی که اون ازم میخواد رو من ندارم (منظورش شوهر) راستش دیگه نتونستم تحملش کنم گر گرفتم رفتم تو پذیرایی داد زدم من چی میخوام ازت دهنتو باز کن ببینم من چی میخوام ازت ؟؟؟؟ و چون دید خیلی از خودم بیخود شدم و ممکنه از حرف ها و تیکه هاش یه کاری دست خودم بدم ساکت شد....من هیچ وقت مادرم نداشتم ...و هیچ وقت حس مادر و فرزندی رو نچشیدم ...اما خدا جای مادر نداشتم پدری بهم داد که هم جای پدر رو برام پر کنه و هم جای مادر ...