ده ساله تو دوطبقه جدا هستیم دیگه پدرم در اومده از دخالت و فتنه اندازی دیگه خسته شدم هرجا میریم عین سگ نگهبان کشیک میدن خانوادم سال تا سال جرات ندرن بیان خونم خواهراش هرروز بابچه هاشون میریزن اونجا الان شنیدم یکیشون خونش اومده تو کوچه ما دارم عزا داری میکنم ...سررشته زندگی از دستم دررفته .شوهرم هیچ جووووره جدا نمیشه میگه من خونه رو ساختم حالا جاش بزارم برم مستاجری؟