قضیه ازین قراره که من و شوهرم چند روز پیش دوست دختر سابق شوهرمو تو مرکز خرید دیدیم دیگه من از همینجا گذشته شوهرم یادم افتاد و سرسنگین شدم باهاش بعد امشبم طبق معمول بعد اینکه از سر کار اومد خونه درگیر کاراش بود و برای من وقت زیادی نداشت همین قضیه دوست دختر و وقت نذاشتن بهونه شد سر دعوا رو باهاش باز کردم یکی من گفتم یکی اون گفت بعد من گفتم کاش با فلانی ازدواج کرده بودم(دوست صمیمیش که قبل ازدواج ما باهم ،خاطر خواهم بود)
بقیه پست بعدی
ی نفر که عاشقه خواهر شوهرشه لایک کنه 🤐🥴
لایک‌لطفا
چه حرف زشتی زدی
اصلا چرا گذشته هاتون رو به هم گفتین
وای چ حرف بدی زدی
دیگه از این ب بعد فکر میکنه اون اقا تو ذهنته کاش اینو نمیگفتی
بعد تا من اینو گفتم چندتا از دکوری هارو شکوند و داشت عربده میزد وبامشت میکوبید به دیوار (خونه رو داغون کرد)من رو صدای بلند خیلی حساسم رفتم جلو زدم تخت سینش اونم دستامو فکمو محکم گرفت و فشار داد استخونام کم مونده بود بشکنه ولم کرد یکم خونه بود که همین چند دقیقه پیش زد بیرون
یچی بگم ناراحت نشید اما اولش تقصیر شماس چون با خدت نشستی جریانات قبلو چیدی
گند زدی که😕
