من پدر و مادرم جدا زندگی میکنن چون پدرم احساس خیانت کرد و از خونه رفت
حالا هم مادر ولگردم کارش فقط شده ولگردی و لاس و تا دیر وقت بیرون بودن
عصر از سرکار میاد میره بیرون ساعت ۱۱ میاد
به گوشیشم مردا زنگ میزنن
۴۵ سالشه و اصلا خجالت نمیکشه
به کل همه چیز رو فراموش کرده یه وعده غذا درست نمیکنه کل خونه تو کثافت میمونه انگار فقط تو فکر خودشه و خوش مهمه همین
گلایه کردنی سلیطه بازی در میاره و میگه خوب کاری میکنم هرکی ناراضیه بره پیش پدرش
دیگه افسرده و ناامید شدم حتی سر کار نمیخوام برم انقدر احساس بدی دارم
نمیدونم ب کی بگم...