خسته شدم بس که یه عده کاسه داغ تر از آش برا من تعیین تکلیف کردن.....
سر ازدواجم....
سر شغلم...
سر درس خوندنم...
همه چییییم....
من به خودم ربط داره که تو ۱۸ سالگیم ازدواج کردم...
به خودم ربط داره که با یه مرد بیوه و بچه دار ازدواج کردم...
به خودم ربط داره که رشته ای درس میخونم که بازار کار نداره یا به درد زنا نمیخوره
من عاشق شدم چرا نمیفهمن؟؟؟؟
من بچه شوهرمو دوست ندارم به خدا ندارم😭😭😭😭😭😭 من عااااااااشقشم 😭😭😭💔💔 بچمه...
بچه خودمه...
از خونم نیست باشه باشه ...
ولی لامصبا از جونم شده😭😭� بسه اینهمه زخم زبون...
چیکار کنم بچه ها؟؟؟؟
توروخدا کمکم کنید....
تو جمع فاميلا کارشون دست انداختن منه😭😭😭من شوهرمو دوست دارم ...
فقیره به درک زن داشته به درک بچه داره به درک مذهبیه؟؟؟ خب به اونا چه؟؟؟؟ من اینطوری دوست دارم😭😭😭 تا به حال از گل نازک تر بهم نگفته ... نه به من نه به خونوادم...
ولی اونا چی؟؟؟
همش تو جمع طعنه کشش میکنن😭😭😭😭 چرا بچمو دوست ندارن😭😭😭 فقط چون من به دنیاش نیاوردم؟؟؟؟؟ خب به درررررررک 😭😭 من از دست اینا چیکار کنم؟؟؟؟ بابا به چه زبونی بهشون بگم زندگی من به خودم مربوطه !!!!!!!!!