شما بودید چه کار میکردید

آره متوجهم، خودمم به این نتیجه رسیدم اما حیف که خیلی گفتم نمیدونم چجوری رابطمون رو درست کنم میگه همش رو لبه شمشیرم دلم براش میسوزه اینو میگه اما خودمم اذیت شدم رابطمون اصلاحات مثل قبل نیست بهم بی توجه شده

درسته حرفتون

الان مثلا وقتی برین خونه یکی که اصلا براش مهم نباشه شما هستین فقط به همسرتون اهمیت بده باید چکار کرد من میرم یه جاهایی که دعوت اصلا ندارن یا ما خودمون راه میرفتیم میریم، میرم هم معذبم همسرم هم بدون من و بچه نمیره

تا الان هم به خاطر اون بوده اما از درون شکستم میگم مگه من چمه

مثلا یکی از اطرافیان همسرم که خانمه خودش و شوهرش با شوهرم همکارن به بهانه های کاری همش باهم ارتباط دارن مشکلی ندارم با این موضوع اما مثلا سر اومدن به خونه ما شد خانم با همسر من هماهنگ میکنه میان هم همش حرف کار و حرفای خودشون خیلی تک میوفتم همسرم میگه تو رسمی برخورد میکنی هیچکی نمیتونه باهات کناربیاد

هستم همینجور حس میکنم از من خوششون نیاد چون خیلی با من تعارف دارن با همسرم راحتن حتی چند بار تعارف زدم خسته هستید بچه رو بیارید خونه ما یه روزایی مهد نبرید،گرم میگیرم دوستانه برخورد میکنم به هر بهانه ای وارد بحثشون میشم یه آشی درست کنم میفرستم براشون راستش نمیدونم دیگه باید چجور باشم